Saturday, December 19, 2009

هیچ از واقعیت اعدامهای 67 خبر دارید؟

آهای کسانی که به موسوی تهمت سکوت در برابر جنایت میزنید! هیچ از واقعیت اعدامهای 67 خبر دارید؟ هیچ دلیل استعفای موسوی را میدانید؟

تحولات سیاسی هفت ماه اخیر کشور که بدون شک برگی زرین در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران است ، با یک نام بیش از هر نام دیگری پیوند خورده است. «میرحسین موسوی» ، مردی که از عزلت نشینی بیست ساله اش دست کشید . برای نجات کشور از شر خرافه پرستان به میدان مبارزه سیاسی وارد شد و با وجود تهدیدات و ناملایمات بسیار تسلیم قدرت پرستان و خائنان نشد و جوانمردانه پای حقوق ملت ایستاد. شخصی که با بیانیه های بی نظیرش به مردم نه فقط روحیه که آموزش و آگاهی سیاسی میدهد و هر سخن و رفتارش تا به حال فقط نشان صداقت و شجاعت و بصیرت بوده است

تخریب موسوی پیش از انتخابات

اما با وجود این حضور درخشان ، بسیاری سعی در تخریب وجهه موسوی نزد مردم ایران دارند. این افراد که اغلب طرفداران سلطنت پهلوی یا چپ های ضد حکومتی و یا از نئولیبرال ها می باشند ، تا پیش از انتخابات به بهانه اینکه "موسوی برخاسته از نظام" است و "برای حذف خاتمی به میدان آمده" و این قبیل تفسیرها میخواستند مردم را از موسوی ناامید کنند که تا حدی تاثیر این تبلیغات را میشد در جامعه مشاهده کرد. اما پس از اجماع اصلاح طلبان بر روی موسوی و فعال شدن ستادهای این کاندیدا و از همه مهمتر رفتار و صداقت خاص او که به بهترین شکل در حضور متمدنانه و اخلاقی اش در مناظره ها به چشم خورد ، تبلیغات آن مخالفان را خنثی کرد و اعتماد و امید را به جامعه برگرداند و موج سبز را به راه انداخت.

تخریب موسوی پس از انتخابات

پس از انتخابات هم که موسوی "تسلیم آن صحنه آرایی خطرناک" نشد و دوشادوش مردم و به خاطر مردم به مبارزه ادامه داد ، تا مدتی از تخریبهای آن به اصطلاح آزادیخواهان خبری نبود! تا اینکه موسوی روز 9 مرداد در واکنش به شعارهای افراطی و انقلابی (و انقلاب هم یعنی همان بلایی که قبلا یک بار سر خودمان آورده ایم!) گفت : جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد!

اینجا بود که باز همان کنار گود نشینان پر مدعا مجددا شروع به تخریب موسوی به بهانه خیانت به حرکت مردم کردند! اینها نمی فهمیدند – یا خودشان را به نفهمی زده بودند – که اگر موسوی اهل خیانت و یا وفادار به این نظام به شکل کنونی اش بود ، از همان اول نتیجه انتخاب را می پذیرفت! و اگر تاکید بر اصلاحات درون نظام و دوری از حرکت های انقلابی می کند دلیلش آگاهی به عاقبت حرکت های انقلابی (که هیچ وقت در هیچ جا جز به خرابی و کشتار ختم نشده) است!

وقتی موسوی – که یک هنرمند و جامعه شناس و کارشناس علوم سیاسی است- ایده زیبای مبارزه مدنی با تشکیل شبکه های به هم پیوسته اجتماعی را در بیانیه شماره 11 خود داد و منظور خود را از "جمهوری اسلامی" ایده آل خود و "مبارزه قانونی" توضیح داد و همراهی بسیاری از گروه های دیگر نظیر نهضت آزادی ، جبهه ملی و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را به خود جلب کرد ، باز هم تیر حضرات تخریبچی! به سنگ خورد .

تخریب موسوی در این روزها

اما این بار روش دیگری در تخریب موسوی در پیش گرفته اند و آن هم "به رخ کشیدن گذشته" موسوی است. آن هم نه گذشته واقعی و مستند ، بلکه یک سری تهمت های بی اساس و موهوم. عمده ترین انتقادی که به او مطرح می کنند این است که چرا به نام خمینی در بیانیه هایش تاکید می کند و او را مراد خود میداند! و اینکه چرا در زمان اعدام های سال 67 سکوت کرده است؟!

یکی نیست به این حضرات بگوید اصلا خود شما کی به ماجرای اعدامهای سال 67 پی بردید؟ و اینکه از کجا میدانید موسوی در آن زمان نسبت به اعدامها ساکت بوده؟ و اینکه اصلا شما از کجا مطمئنید که اعدام های سال 67 به دستور خمینی انجام گرفته است؟

ماجرای اعدامهای 67

واقعه اعدام های سال 67 یکی از مبهم ترین وقایع تاریخ معاصر ایران است و هنوز زوایای تاریک آن برای مردم روشن نشده است. البته شاید بسیاری کسان باشند که از واقعیت امر مطلع باشند اما به دلیل اینکه برخی از عاملان و آمران آن اعدامها (محسنی اژه ای ، حسین شریعتمداری ، حسن شایانفر ، مصطفی پورمحمدی) هنوز مناصب مهمی در کشور دارند و چه بسا بسیاری ملاحظات دیگر امکان بازگو کردن آن وقایع برایشان وجود ندارد.

مهمترین منبعی که درباره این اعدامها توضیح داده است ، کتاب "خاطرات آیت الله منتظری" (1) می باشد. آقای منتظری در خاطراتش این مساله را که دستور اعدامها توسط خمینی صادر شده است ، مورد تردید قرار می دهد و دستخط آن نامه را با احتمال بالا به احمد خمینی نسبت میدهد (خاطرات آیت الله منتظری – صفحه 623)

به خصوص اینکه امام خمینی در دو سال آخر عمرش به شدت بیمار بوده و از کارهای سیاسی کناره گرفته بوده و دائم بستری بوده و پسرش احمد قدرت بسیاری در دست گرفته بوده و سودای رهبر شدن در سر داشته است.

احتمال همه کاره بودن احمد خمینی در این ماجرا وقتی به واقعیت نزدیکتر میشود که بدانیم هنگامی که آقای منتظری نامه ای خطاب به نیری (قاضی) ، اشراقی (دادستان) و پورمحمدی (نماینده اطلاعات) می نویسد و خواستار توقف اعدامها میشود (خاطرات آیت الله منتظری صفحه 635 و 636) ، جواب آن نامه نه توسط مخاطبینش بلکه توسط احمد خمینی به منتظری داده میشود! در آن نامه صراحتا "مسئولیت شرعی" اعدام ها به عهده گرفته شده است .

در آخر این نامه چنین آمده است : ... ولی دید شما را درباره ضد انقلاب و به خصوص منافقین قبول ندارم. مسئولیت شرعی حکم مورد بحث با من است جنابعالی نگران نباشید . خداوند شر منافقین را از سر ما کوتاه فرماید. ارادتمند احمد خمینی 15/5/67 (خاطرات آیت الله منتظری صفحه 640)

غیر از این مساله در کتاب خاطرات آقای منتظری پیوستی جداگانه وجود دارد که نامه های اواخر عمر منسوب به آقای خمینی را (از جمله نامه همین حکم اعدام) از نظر دستخط بررسی کرده و آنها را دستخط احمد خمینی تشخیص داده است. (خاطرات آیت الله منتظری – پیوست 166 صفحه 1247 تا 1250) به این هم توجه داشته باشید که خمینی تاکید کرده هیچ وقت هیچ نامه ای با غیر از دستخط خودش ننوشته و اگر چیزی با دستخط دیگران و به نام او پخش شد از او نیست! (خاطرات آیت الله منتظری پاورقی صفحه 664 به نقل از وصیت نامه خمینی)

مسئله دیگر که باید در نظر گرفته شود ، مخفیانه بودن آن اعدام ها است. کسی قرار نبوده متوجه بشود و آقای منتظری هم اتفاقی به آن اعدامها پی برده است. یکی از قضات که این حکم به دستش رسیده بوده در صحت اصل حکم تردید می کند و به دلیل حساسیت موضوع ، به صورت غیرقانونی آقای منتظری را در جریان می گذارد تا ایشان بتواند برای لغو آن حکم ظالمانه چاره ای بیندیشد. (خاطرات آیت الله منتظری - 623)

در ضمن وقتی ایشان از ماجرا مطلع میشوند بیش از دو سوم از اعدام ها انجام شده بوده و اسدالله لاجوردی و رفقای جلادش کارشان را تقریبا تمام کرده بودند! (ارجاعتان میدهم به مصاحبه تصویری آقای منتظری با رادیو زمانه درباره اعدامها)

و دیگر مساله مهمی که باید در نظر گرفته شود سانسور شدید خبری در آن زمان است. اگر هم کسی به این ماجرا اعتراض میکرد روزنامه ها جرات انعکاسش را نداشتند به طوری که همین اعتراض آقای منتظری هم تا ماهها رسانه ای نشد و کسی از آن خبر نداشت تا اینکه در 5 فروردین 1368 (یعنی 7 ماه بعد) متن نامه اعتراض آمیز ایشان از رادیو بی بی سی پخش شد. و همین بهانه ای برای عزل ایشان گردید. (اینکه چطور و از کجا این نامه محرمانه به دست رادیویی بیگانه رسیده بود ، خود ماجرایی جداگانه دارد! )

با این حساب چرا فکر می کنید دیگرانی غیر از آقای منتظری به اعدامها اعتراض نداشته اند؟ مگر مهندس موسوی در شهریور 67 (مدتی پس از علنی شدن اعدامها) استعفا نکرد؟ او هنوز هم دلایل واقعی استعفای خود را مخفی نگه داشته است و از جمله در یکی از سفرهای تبلیغی اش در ایام انتخابات گفته : روشن شدن همه دلایل استعفایم در سال 67 به ضرر برخی افراد خواهد بود!

در یكی از مناظرات بین حامیان نامزدها ، كه بین حمید رسایی و مصطفی كواكبیان در دانشگاه علم و صنعت انجام شد ، وقتی رسایی (حامی احمدی ن‍ژاد) موضوع استعفای موسوی در سال 67 را پیش كشید و آن را نشانه ضعف موسوی در برابر مشكلات قلمداد كرد ، كواكبیان (حامی موسوی) در پاسخ گفت : اگر اینجا من بگویم که چرا مهندس موسوی آن زمان استعفا داد، شما از این حرفهایتان پشیمان میشوید، پس نگذارید کار به آنجا کشیده شود!

این دلایل چه می تواند باشد كه بازگو كردنش به ضرر خیلی ها و باعث پشیمانیست؟ آیا نمی تواند اعتراض به اعدامها بوده باشد؟ من نمی گویم قطعا همین بوده اما وقتی احتمال این مساله هست چرا باید به خودمان اجازه دهیم که با اطمینان تمام به موسوی تهمت آدمکشی و سکوت در برابر جنایت بزنیم؟ ما که پایمردیهایش را در این روزها می بینیم دیگر چرا با زدن اتهامات بی سند تاریخی سعی در تخریبش داریم؟

خلاصه اینکه:

1- آقای خمینی (با وجود انتقادات بسیاری که به ایشان وارد است) آن قاتل بی رحم توصیف شده در نوشته ها و گفته های بغض آلود مخالفان جمهوری اسلامی نیست. به شهادت بسیاری از جمله آقای منتظری ، آقای خمینی فردی خیرخواه و مردم دار (و نه لزوما کم اشتباه!) بوده و بسیاری از نارسایی های کشور در آن زمان ربطی به شخص ایشان نداشته و ناشی از کسانی بوده که مناصب مهم را در اختیار داشتند.

وضعیت خشونتبار خاصیت تمام جوامع انقلابی است و فقط مختص ما نبوده و نیست. همچنین بسیاری از وقایع تلخ سالهای اولیه انقلاب هنوز مبهم است و قضاوت های عجولانه درباره آنها درست نیست.

2- علاقه موسوی به آقای خمینی دلیل بر پذیرش جنایت نیست! حتی اگر خمینی را مسئول مستقیم اعدامهای 67 بدانیم و شواهد موجود را در نظر نگیریم ، باز هم موسوی از "خمینی" ای دفاع می کند که میزان را رای ملت میدانست ، مجلس را در راس امور و مخالف تجاوز به حریم خصوصی مردم بود.

3- موسوی در زمان نخست وزیری اش هرگز بر سر حقوق مردم معامله نکرده ، ماجرای انحلال کابینه در سال 62 و کشمکش هایش با رئیس جمهور وقت بر سر برنامه های اقتصادی شهره آفاق است! کسی که بر سر معیشت مردم سازش نکرد چرا باید فکر کنیم که بر سر جانشان سازش کرده است؟!

4- از دوستداران ایران و سبزهای آزادیخواه خواهش می کنم گول تخریب کنندگان موسوی را نخورند. این تخریب کنندگان در بهترین حالت قدرت تحلیل درست ندارند و در بدترین حالت مغرضند! مهم ترین دلیل سالم بودن موسوی همین دوری 20 ساله اش از نظام سیاسی ایران است.

تنها راه ما برای نجات کشور از دست خرافه پرستان ، همراه شدن با راه و مرام مهندس موسوی است. گول شعارهای خوش ظاهر انقلابی و سوپرلیبرالیستی! را نخورید که اگر حرکت اصلاحی ملت ایران به سمت خشونت و انقلاب برود ، حتی اگر پیروزی هم به دنبال داشته باشد ، یک دولت انقلابی روی کار خواهد آمد و وضعیت انقلابی در کشور حاکم خواهد شد که در آن صورت باید منتظر فجایعی به مراتب بدتر از کشتار تابستان 67 باشیم!

بهترین روش برای مبارزه با حکومت استبدادی همین مبارزه مسالمت آمیز است. سیر تحولات کشورهایی مثل اوکراین و صربستان و گرجستان این مساله را نشان میدهد. آنها از خشونت دوری کردند و با کمترین هزینه ممکن ماهیت نظام سیاسی خود را تغییر دادند.

سبز باشیم و همه را به سبز بودن دعوت کنیم که وعده خدا حق است و پیروزی نزدیک.

No comments:

Post a Comment