Tuesday, December 22, 2009

عطاالله مهاجرانی: تو در نماز عشق چه خواندی؟

عطاالله مهاجرانی: تو در نماز عشق چه خواندی؟

آیه الله العظمی منتظری درگذشت. چراغ عمری سرشار از افتخار و مهر و مردم دوستی و آزادیخواهی به ظاهر خاموش شد. صدای گرم و صمیمانه ای که از جنس صداقت و وفا بود، دیگر به گوش نخواهد رسید. مرجعی که پناهگاه مردم بود و ملجا آنانی که بر تن و روح خود زخمی از استبداد داشتند، دم فرو بست.

با اطمینان می توان گفت که کارنامه عمر آیه الله العظمی منتظری، کارنامه ای بی نظیر است. او عدالت و حقیقت خواهی و حق گویی را به عنوان محور و مدار زندگی خویش انتخاب کرد و همه عمر او هزینه های سنگینی بود که با روی باز و تبسم تحمل کرد. هیچگاه تسلیم ستم نشد، اما تحمل کرد. حکیم بود و استطاعت صبر داشت.

در دوران حکومت فاسد پهلوی از این زندان به آن زندان کشانده شد. شش ماه حبس انفرادی را تحمل کرد، بسیار شکنجه شد تا به تعبیر ازغندی، بازجوی جنایتکار ساواک، خمینی دیگری تحقق نیابد. یک بار او را از تبعید در شهر سقز کردستان به زندان اوین بردند. در هر شهری که تبعید بود، حضور او اسلام و مسلمانی را که سرشار از مهر و محبت و تواضع بود، نشان می داد. در دوران زندان به تدریس فقه و فلسفه پرداخت و تمام علمای دین که همبند او بودند، از حضور ذهن و تسلط او بر اسفار و متون فقهی به شگفتی می آمدند. او اگر از نهج البلاغه سخن می گفت، سخنش تشریفات نبود، دستش در تمام عمر به خون کسی آلوده نشد. غباری از کلمات او بر خاطر پیراسته ای ننشست…

او تبدیل به حجت مسلمانی ما و معیار سنجش دیگران شد. انسانی که تمام عمر حق جو و حق خواه است، خود تبدیل به معیار می شود. انسان هایی هستند که در زندگی به اعتبار آنچه از قدرت و ثروت می اندوزند، قدر و قیمت می یابند، آیه الله منتظری با آنچه از دست داد، ارزشی تاریخی آفرید. او با رفتارش و اندیشه و سخنش نشان داد، در برابر عدالت هر امر دیگری از جمله قدرت و حکومت بی ارزش و بی اعتبارست.

تفحص او در متون فقهی و اصولی و حدیث و تفسیر و فلسفه و منطق مثال زدنی است. چه کسی می تواند دشوارترین مباحث را مثل او آن قدر روان و آسان بیان کند؟ همان دروس منظومه را که در دوران حبس خانگی برای فرزندان و نوه هایش گفته است، بشنوید. فرزندان و نوه هایی که سهمشان در ماه های گذشته حبس و هتک بود.

بصیرت همان بود که آیه الله منتظری داشت. درست است که رسانه های دولتی و حکومتی هنوز حتی پس از رحلتش از بغض و هتک خالی نیستند، حتما هیچگاه از رسانه حکومتی رحلت او به عنوان عزای عمومی اعلام نخواهد شد، اما در ژرفای جامعه نام و یاد آیه الله منتظری با وجدان ملت ایران و تمام آزادیخواهان و انسان دوستان آمیخته شده است. شعار دانشجویان دانشگاه علم و صنعت:

منتظری زنده است / مرجع پاینده است

گوشه ای از بروز و ظهور وجدان عمومی ملت ایران است. مردم خود، دانشجو و دانش آموز و کارمند و کارگر، زن و مرد و پیر و جوان بایست یاد و نام او را گرامی دارند، نام و یاد او پاسداشت آزادی و مردم دوستی و محبت است.

بیش از همه از مراجع عظام تقلید و عالمان وارسته دینی و دانشگاهیان انتظار می رود، در این سوگ عظیم سخن بگویند. حکومت بی تردید پریشان و سرگردان خواهد بود که با تشییع جنازه ایشان چه کند. سال ها پیش وقتی آیه الله منتظری از زندان شاه آزاد شده بود، امام خمینی در پیامی برای ایشان نوشتند:

“جنایتکاران به شما و ملت، از سایه شما رجال عدالتخواه می ترسند.”

آن واهمه ها همچنان باقی ست. تا استبداد زنده است، نام و یاد آیه الله منتظری مثل چراغی می سوزد. مثل آیه نور شعله می کشد و راه را نشان می دهد. در روزگاری که تحریف دین و ارزش ها مهمترین فتنه است و آدمکشان- گزارش جوان کشی شان را در زندان کهریزک اعلام کردند- با امامان معصوم سنجیده می شوند و منتقدان و مخالفان هتک می شوند و تهدید به زندان و طرد…نام آیه الله منتظری یک حجت است که اسلام و مسلمانی روایت دیگری دارد بری از قتل و آزار و حبس و شکنجه و دروغ و خرافه.

تو در نماز عشق چه خواندی

که سال هاست

این شحنه های پیر

از مرده ات هنوز پرهیز می کنند؟

منتظری و دختر من - سهیلا وحدتی

منتظری و دختر من - سهیلا وحدتی

درج اين مطلب صرفا در راستاي اطلاع رساني بدون سانسور جهت معرفي شخصيت انسان دوستانه حضرت آيت الله العظمي شيخ حسينعلي منتظري بوده و ممكن است تمام متن با عقيده وبلاگ نويس سازگار نباشد.

آیت الله منتظری یک شخصیت ملی است که شایسته است نامش بس برجسته تر از نام آیت الله خمینی در تاریخ ایران و حافظه‌ی نسل های آینده باقی بماند. خمینی اگر با قاطعیت خویش در راه انقلاب و برای تثبیت انقلاب از هیچگونه خشونتی فروگذار نکرد، منتظری در پیشگیری از خشونت های بی رویه از هیچ تلاشی فروگذاری نکرد.

دیشب در یک مهمانی بودیم که خبر درگذشت آیت الله منتظری را همسرم، رضا، از طریق تلفن همراهش دریافت کرد. حالت چهره اش دگرگون شد، و داشتیم در این‌باره با هم صحبت می کردیم که دخترم به طرف ما آمد. پرسید جریان چیست، چرا بابا ناراحت شده؟

برایش توضیح دادم که آیت الله منتظری درگذشت.

پرسید آیت الله منتظری کی بود، چه مقامی در کشور داشت؟

توضیح دادم: کسی بود که قرار بود رهبر ایران شود، ولی چون جان بابا را نجات داد و نگذاشت اعدام شود، در خانه ی خودش زندانی شد.

دخترم احساس پدرش و مرا درک کرد. دانست که اگر آیت الله منتظری نبود، شاید او وجود نمی داشت!

منتظری برای من و بسیاری دیگر مانند من فقط یک چهره ی سیاسی محبوب نیست، بلکه شخصیتی دوست داشتنی است که جان عزیزان ما را با پرداختن بهای بسیار گزافی نجات داده است.

منتظری را شاید بتوان ملی ترین شخصیت تاریخ معاصر دانست، چرا که همراه با این ملت در عزای عزیزانشان گریست، و در حمایت از آنها از هیچگونه تلاشی برای نجات جان عزیزان دربند آنها فروگذاری نکرد، و در این راه تا بدانجا پیش رفت که همه ی موقعیت و مقام سیاسی و سرمایه ی آینده خود را به داو گذاشت. همه گونه توهین را تحمل کرد، ولی روی وجدان خویش پا نگذاشت.

یادم می آید که هنگامی که پشت در دادسرای انقلاب اسلامی دور هم جمع شده بودیم و زری خانم خبر داد که حکم اعدام همه ی شوهران ما که با هم در یک بند بودند به قم رفته، همه ی ما خوشحال بودیم که حکم اعدام به قم رفته، یعنی به دفتر آیت الله منتظری، و به دیوانعالی کشور در تهران نرفته است.

همیشه وقتی که حکم اعدام به قم می رفت، این امید وجود داشت که تایید نشود. و خوشبختانه حکم اعدام همسران ما تایید نشد و همه ی آنها به بیست سال زندان محکوم شدند. همه ی ما خوشحال بودیم. من یک کیک بزرگ خریدم و حکم بیست سال زندان را جشن گرفتم.

بعدها دانستم که باز پس از چند سال زندان، در اوج کشتارهای زندانیان سیاسی در سال 1367، این تلاشهای آیت الله منتظری بود که جان بسیاری را از اعدام نجات داد.

من و بسیاری مانند من، همسرم، پسرم و دخترم، بخشی یا تمامی زندگی خود را مدیون وجدان انسانی و شهامت آیت الله منتظری هستیم.

آیت الله منتظری به خاطر جان انسان هایی که حتی پاسداران رده ی پایین هم آن روزها آنها را آدم حساب نمی کردند و با شدیدترین توهین و شکنجه با آنها برخورد می کردند، ایستاد. و انسان بودن را با رهبر بودن معاوضه نکرد، و تا به آخر زندگی انسانی باقی ماند که باعث افتخار همه ی ما شد و الگوی زندگی بسیاری خواهد بود.

در دنیایی که بسیاری از انسانها برای یک درجه پیشرفت خویش، بخاطر یک مقدار سود مادی، یا برای یک پله ارتقای شغلی به سادگی چشم به روی برخی از حقیقت ها می بندند و به بند و بست راضی می شوند و دروغ را می پذیرند، منتظری راضی نشد به خاطر کسب بالاترین مقام ممکن در کشور دروغ بگوید و به احساس درونی خویش وفادار ماند.

آیت الله منتظری شاهد بود که یک گروه اپوزیسیون جان فرزندش را گرفت، و گروه حاکم بر قدرت جان برخی دیگر از نزدیکان ایشان را. اما برهیچکدام خشم نگرفت و هرگز از قصاص و خونخواهی و خشونت نگفت. ایشان همه را به مدارا خواند و خود الگوی مدارا بود.

دفاع از حقوق بشر در کشور ما گفتمان نوینی است و مخالفت با اعدام کم کم در میان قشر روشنفکر جا باز می کند. این افتخار جامعه ی روحانیت مسلمان است که فردی برجسته در میان این قشر بشدت با اعدام های بی رویه و شکنجه مخالفت کرد، با رهبر قاطع و خشنی چون آیت الله خمینی درافتاد، و بدون اغراق به سمبل دفاع از حقوق بشر در ایران تبدیل شد. هر فرد و گروهی که حقوقش نقض می شد، به آیت الله منتظری پناه می برد و با دفتر ایشان تماس می گرفت.

هنوز بحث سکوت در مقابل جنایت بحثی است که چنددهه پس از سکوت مردم آلمان و اروپا در مقابل جنایت های هیتلر جریان دارد. هنوز مردم آلمان به دنبال این هستند که کسانی را در تاریخ خویش بیابند که در مقابل هیتلر سکوت نکردند و صدای اعتراض خود را بلند کردند. و در کشور ما خوشبختانه فردی چون آیت الله منتظری هست که سکوت نکرد. آیت الله منتظری سمبل وجدان بیدار در جامعه ی ماست. نام او در تاریخ کشور ما و تاریخ جامعه ی بشری زنده خواهد ماند.

ادای احترام به آیت الله منتظری در حقیقت ادای احترام به صدای وجدان، صدای اعتراض به جنایت، و صدای مخالفت با اعدام در جامعه ی ماست.

یادش گرامی و نامش پایدار.

Monday, December 21, 2009

کشور در سوگ آنکه 20 سال دیده نشد

کشور در سوگ آنکه 20 سال دیده نشد

خبر ارتحال آیت الله العظمی منتظری را هیچکس باور نکرد!

سیل اظهار نظرات و یادداشت هایی که انتشار همه آن ها (با کمال شرمندگی از فرستندگان آن ها) برای ما ممکن نبود، ما را غافلگیر نمود! و بار دیگر باور آوردیم که ما حقیقتا "مردمی فهیم، رشید، استثنایی و نمونه" داریم.

بیش از 20 سال بود که هیچکس تصویر آیت الله منتظری را نه در تلویزیون و نه در هیچ روزنامه ای ندیده بود، بیش از 20 سال بود که سخنان ایشان امکان هیچ انعکاسی در کشور نداشت. سالها بود که خیلی از غافلان تصور می کردند آیت الله منتظری را پیش از وفاتشان نابود کرده اند.

کسی که سالهای پیش از انقلاب به جرم دفاع از امام و اسلام انقلابی شکنجه شده، زندان رفته، تبعید گشته و محکوم گردیده بود، سالهایی متمادی نیز پس از انقلاب به جرم ضد انقلابی بودن و ناتوانی از درک شرایط روز مجبور به سکوت شده، و حتی از درس و فعالیت علمی او نیز بارها ممانعت شده، و ملاقات او جرمی شده بود نابخشودنی و شاید سال ها بود با تنهایی انس گرفته بود...

چه کسی باور می کرد وفات او تولدی شود برای شخصیت و اندیشه هایش؟

صدا وسیما اگر 24 ساعت گذشته را در رثای او داد سخن داده و خبر پخش نموده بود، آیا می توانست چنین حرکت و جوششی را در بین مردم و مومنین ایجاد نماید؟

چرا برخی نمی خواهند و یا نمی توانند باور کنند که امروز شرایط جامعه و کشور با 50 سال پیش و 20 سال پیش و 10 سال پیش و حتی یک سال پیش نیز بسیار بسیار متفاوت است.

نگاهی به اظهار نظرات مردم و خوانندگان نشان از تحولی شگرف در دیدگاه های آنها دارد.

مردم کشور ما رشدشان را نشان داده اند، امروز مسئولین اجرایی کشور از مردم هزاران بار عقب ترند، دیروز هیچکس منتظر نشد تا ببیند صدا و سیما چه قضاوتی در مورد شخصیت و یا مرتبه علمی ایشان می نمایند. مردم کشور ما منتظر نشدند تا ببینند بیگانگان چه می خواهند بگویند. مردم کشور ما خود صاحب تشخیص گشته و دارای قدرت عظیم تصمیم گیری شده اند.

نهالی که حضرت امام (س) 30 سال پیش در این کشور با یاری شهید بهشتی و شهید مطهری و شهید مفتح و مرحوم آیت الله منتظری و سایر اندیشمندان و شهیدان کاشتند، بی گمان امروز به ثمر نشسته است!

آنها که نمی توانند ببینند یا کورند و یا خود را به نابینایی می زنند.

مردم دیروز منتظر نشدند تا ببینند بالاخره خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی تصمیم می گیرد آیت الله منتظری را شیخ حسینعلی بنامد یا فقیه عالیقدر! و هر چند دقیقه چند بار تیتر و عنوان ایشان را می خواهد جابجا کند!

مردم کشور ما دیروز و امروز منتظر نشدند تا برخی مردگان سیاسی بخواهند با اجازه از چندین کانال بالاخره به تصمیم برسند که مصلحت آنست که تسلیت بگویند یا آنکه باید سکوت کنند.

مردم برایشان اهمیتی نداشت رئیس مجلس و رئیس جمهور و رئیس قوه قضائیه آیا می خواهند اظهار همدردی و تسلیت کنند یا سرشان را بدزدند که گویی حادثه ای رخ نداده است.

مردم فرصت آن را نداشتند که منتظر بمانند آیا برخی که برای حادثه های کوچکی چون آتش سوزی در کاباره ای در روسیه اظهار تالم و تاسف نموده و برای بازماندگان آن حادثه صبر و اجر تقاضا نموده اند آیا می خواهند برای فوت مرجع تقلیدی زندان کشیده، شهید داده، صبور، و دلسوز نیز تسلیت بگویند یا نه! و بعد بخواهند تصمیم بگیرند که اظهار ناراحتی برای از دست دادن ایشان بکنند یا خیر.

فوت آیت الله العظمی منتظری، و عکس العمل مردم مسلمان کشورمان به این واقعه، حکایت مهمی به همراه داشت حکایت تعهد و صبوری مردم، حکایت نشانه های تولد مردمی نجیب، فهمیده و آزاده، و این روزها نشانه های بالندگی و رشد و بلوغ فکری مردم بخوبی به نمایش درآمده است.

آیت الله منتظری به امام پیوست، مردم دوستی او را با امام باور داشتند، بی آنکه کسی به آنها بگوید. مردم به صداقت و پاکی او عشق ورزیدند، بی آنکه نگران این علاقه شان باشند.

مردم آموخته اند حتی اگر با کسی اندکی اختلاف فکری داشته باشند، دوستش داشته باشند و عزیزش بدارند، اما آیا مسئولین ما هم همین رشد و بالندگی را توانسته اند در خود پدید اوردند؟

آیت الله منتظری همچون مادری که با تولد فرزندش جان سپرده باشد، امروز به یقین شادمان است، که اگر او نتوانست بماند، اگر باید می رفت، اگر دردهای عمیقش طاقت ماندن را از او گرفته بود، فردا خنده های مردم رشد کرده و زندگی زیبای آنها را خواهد دید.

امروز در تشییع پبکر آن عالم ربانی و مجاهد نستوه، باز مردم حماسه خواهند آفرید.

آیت الله منتظری در دل مردم خواهد ماند، چون مردم باور دارند که او مردم، کشور و اسلام را دوست داشت.

آیت الله منتظری زنده خواهد ماند، چون او زندگی خود را در نابود کردن دیگران نمی دید.

او تا مردم زنده و امیدوارند زنده و ماندگار خواهد ماند.

اما آیا خواب آلودگان، در خواب مانده ها، مردگان سیاسی، عاشقان قدرت و غافلان از کلام الهی هم می توانند این حقایق را ببینند؟

اگر دیده بودند این روزها تغییر رویه می دادند. امروز به مردم باز می گشتند و از آنها بخاطر غفلتشان و بخاطر نادیدنشان هزارن بار عذر می خواستند.

کاش همه حقایق را می دیدند...

حصرت شکسته‌ شده است آیت‌الله وارسته!

حصرت شکسته‌ شده است آیت‌الله وارسته!

فاطمه شمس

حالا دیگر هر چقدر تلاش کنند در کوچه‌های منتهی به خانه‌ات پرنده هم پر نزند، هر چقدر تلاش کنند آن حسینیه کوچک، مثل همه این سال‌ها آرام بماند، هر چندتا باجه سیاه و نیروی امنیتی سر کوچه‌های منتهی به حسینیه کوچکت بگذارند، هر چقدر تلاش کنند مردم نامت را بلند در خیابان‌های شهری که تو را سال‌ها از زندگی اجتماعی در آن محروم ساخته بودند فریاد نزنند، فایده‌ای نخواهد شد. حالا دیگر همه شهر یکپارچه نام تو را فریاد می‌زند. حصرت شکسته‌ شده است آیت‌الله وارسته!

عمری نام تو را از کوچه‌های شهربرچیدند. امشب اما نام تو آزادترین نام برای تلفظ کبوترهاست. همه با مرگ می‌میرند. اما نام تو تازه با رفتنت در کوچه‌های شهر زنده شده است. شهری که سال‌ها تو را در آن حصر کرده بودند. آن‌ها می‌خواستند تو را در حصر و سکوت، روانه قبر کنند. آن‌ها سال‌ها آرزوی مرگ بی‌سروصدای تو را داشتند. اما مانده‌ام در کار خدا که چه روزهایی را برای رفتنت برگزید.

هم‌‌نام مولایت حسین بودی، هم‌سفر روزهای شهادتش هم شدی. سالیان عمرت نیز در تاسی به شیوه و راه حسین‌بن‌علی (ع) گذشت. اصلاح‌گری و حق‌طلبی. و خداوند هم تو را اینچنین خواست و فرا خواند. تو را چنان نزد خود خواند که هفتمین روز رفتنت با غوغای عاشورا هم‌زمان شود. تویی که زنده بودنت باری بود بر دوش حق‌کشان و متجاوزان و مرگت هراسی در دل آنان. حالا از پیکر بی‌جان تو هم می‌ترسند. و چنین است شیوه زیستن مردان خدا که پیوسته موجی در دل ناآرام جائران زمان خویشند. متبرک باد نام تو که اینچنین وارسته و آزاد سر بر شانه‌های خدا گذاشتی و رفتی.

آزادی‌ات مبارک مرجع آزاده!

پدر مرا ببخش - شيرين عبادي

پدر مرا ببخش

پدر مرا ببخش

پدر مرا ببخش که قدرت را ندانستم.

پدر مرا ببخش که در سال‌های سختی که علیه رژیم ستم شاهی‌ مبارزه می‌‌کردی ترا یاری نکردم زیرا ابلهانه می‌‌پنداشتم، حکومتی که مجهزترین ارتش خاور میانه را دارد با فریاد چند روحانی ساقط نخواهد شد - حتما به یاد می‌‌آوری که حتی تا چند ماه مانده به پیروزی انقلاب، تعداد روحانیونی که مخالف شاه بودند، تا چه حد اندک بود- شاید هم از ترس چنین می‌‌اندیشیدم و می‌‌خواستم بی‌ تفاوتی خود را توجیه کنم.

پدر مرا ببخش، زمانی‌ که پس از تحمل سال‌ها زندان و شکنجه، آزاد شدی برای تبریک به دست بوست نیامدم زیرا که جاهل بودم. نمی‌‌دانستم در زندان تو تنها پناهگاه زندانیان بودی. نمی‌‌دانستم چه نقش مهمی‌ در نزدیک ساختن گروه‌های مسلمان مبارز و چپ انقلابی‌ داشتی.

پدر مرا ببخش، زمانی‌ که همراه آیت الله خمینی به تهران آمدی و مهم‌ترین مشاور سیاسی رهبر انقلاب بودی، درایت و تیزهوشی ترا نادیده گرفتم و معنای سخنانت را نمی‌‌فهمیدم.

پدر مرا ببخش، هنگامی که در آذر ماه ۱۳۶۴ طبق تصمیم مجلس خبرگان رهبری، به عنوان جانشین امام خمینی و رهبر آینده ایران انتخاب شدی، برای تبریک نزدت نیامدم زیرا می‌‌پنداشتم که دین را به دنیا فروخته ای. بیشتر دوست داشتم ترا مجاهد و مبارز ببینم تا حاکم.

پدر مرا بببخش، در سال‌های ۶۶ و ۶۷ که به کشتار زندانیان سیاسی اعتراض کردی و انتقادات خود را به عملکرد غلط حکومت علنا بیان کردی، هر چند سخنانت را شنیدم، اما واکنشی در خور نشان ندادم.

پدر مرا به بخش، سال‌ها در حبس خانگی بودی ولی‌ به علت سکوت مرگباری که ایران را فرا گرفته بود و خفقانی که گلوی ما را می‌‌فشرد، مظلومیت ات را فریاد نزدم و ستمگران را رسوا نکردم.

پدر حلالم کن، که هر گاه از پاسخ در می‌‌ماندم، از خرمن دانش تو توشه بر می‌‌گرفتم، حتی در آخرین روز عمر پر عزتت نیز از تو استفتأ کردم.

ترا پدر می‌‌خوانم، زیرا حمایت از زندانیان سیاسی را از تو فرا گرفتم که بخاطر آنان از کلیه مناصب دولتی و حتی رهبری حکومت جمهوری اسلامی ایران چشم پوشیدی- ترا پدر می‌‌خوانم زیرا از تو آموختم چگونه از مظلوم دفاع کنم بدون آن‌ که علیه ظالم دست به خشونت زنم- از تو یاد گرفتم که سکوت مظلوم یاری رساندن به ظالم است و نباید که ساکت بنشینیم- پدر فراوان از تو آموختم، هر چند که رسم شاگردی و فرزندی را به جا نیاوردم.

تو پدر "حقوق بشر" در ایران هستی‌ و میلیون‌ها چون من فرزند و مرید داری. نیازی هم به قدر دانی‌ و سپاس ما نداری. اما همه ما در حق تو کوتاهی کردیم و مقصریم.

پدر ما را ببخش که تو بزرگواری. پدر کوتاهی فرزندانت را تاریخ جبران خواهد کرد. تاریخ در مورد ستمی که بر تو رفت و آزاده گی تو کتاب‌ها خواهد نوشت. تو در یادها زنده هستی‌ تا عدالت و انسانیت زنده است.

یکی‌ از میلیون‌ها مرید و شاگردت

شیرین عبادی

Sunday, December 20, 2009

منتظری تک ستاره روحانیت

منتظری تک ستاره روحانیت

چند نفر را در این دنیا سراغ دارید که قدرت و ثروت را با حصر خانگی و محرومیت عوض کنند؟

منتظری رود خروشانی بود که هرگز از حرکت باز نایستاد. بسیاری از سران انقلاب و روحانیون سرشناس و انقلابیون پرآوازه، بمحض پیروزی انقلاب و انتقال به قدرت، گودال شهرت و ثروتی پیدا کردند و در برکه ای سکون یافتند و گندیدند و گنداب شدند.

منتظری اما در اوج قدرت، در حالیکه جانشین رهبری بود و برایش روشن بود که چند سالی بیشتر بپایان عمر آیت الله خمینی باقی نمانده و بزودی خواهد توانست بر تخت قدرت تکیه زده و در مقام رهبر و ولایت فقیه، حکومت را در دستانش داشته باشد، در دفاع از آرمانهای آزادیخواهانه و در حمایت از مظلومین، آنچنان ایستاد که نامش در تاریخ جاودانه شد. بجای مجیزگوئی حکومت و تأئید هر آنچه حکومت مرتکب می شود و در نهایت تثبیت جایگاه خود، به انسانیت درس داد.

او بحق تک ستاره ای بود در میان روحانیت، روحانیتی که امروز برای خود وظیفه ای بجز کف زدن برای حکومت نمی بیند، حال چه حکومت مردم را سرکوب کند و چه به جوانان میهن تجاوز کند و آنها را در خیابان با گلوله و در سیاهچالها با شکنجه بشهادت برساند. البته هنوز هم در بین روحانیت چنین تک ستاره هایی هستند که چونان خاری در چشم استبدادند.

منتظری پدر معنوی همه ایرانیان بود، پدری که مایه افتخار و مباهات ما بود و ما در سوگ پدر عزیزمان عزادار هستیم و راه حق طلبانه و ظلم ستیز او را با تمام توان و قدرت ادامه داده و در فردای آزادی، مزار او را گلباران خواهیم نمود.

حضرت آيت‌الله العظمي حسين‌علي منتظري در گذشت

حضرت آيت‌الله العظمي حسين‌علي منتظري در گذشت

انا الله و انا اليه راجعون

حضرت آيت‌الله العظمي حسين‌علي منتظري در گذشت


آيت‌الله العظمي حسين‌علي منتظري، از مراجع عظام تقليد شيعيان، و پدر معنوي جنبش سبز مردم ايران شب گذشته به ملكوت اعلي پيوست.


منابع خبری گزارش دادند مراجع و آیات اعظام اميني ، صانعي ، موسوي اردبيلي ، بيات زنجاني ، شبيري زنجاني و گرامي هم اكنون در بيت آيت‌الله منتظري حضور دارند.

هنوز علت فوت ايشان در پرده اي از ابهام است.شواهد نشان مي دهد كه ايشان مدتي پس از استفاده از غذاي نذري دچار درد در قفسه سينه شدند ولي اجازه نمي دادند ايشان را به اورژانس منتقل كنند و دائما شهادتين بر زبان مباركشان جاري بود.

آیت‌الله منتظری در سال 1301 خورشیدى در شهر نجف آباد اصفهان متولد شد. او نزد آیت الله محمدحسین بروجردی، آیت الله روح الله خمینی و علامه محمدحسین طباطبایی تحصیل کرد و به درجه‌ اجتهاد رسید.

پس از پیروی انقلاب اسلامی در سال 1357، آیت الله منتظری، رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی شد و در سال 1364، از سوی مجلس خبرگان به سمت جانشینی رهبر جمهوری اسلامی برگزیده شد.

اما در سال 1367 با اعدام هزاران زندانیان سیاسی و بازداشت مهدی هاشمی، برادر داماد آیت‌الله منتظری، اختلاف بین آیت‌الله خمینی و جانشین او یعنی آیت‌الله منتظری جدی شد و نهایتا در سال 1368، رهبر ایران او را از مقام جانشینی خود عزل کرد.

آيت الله منتظری پس از آن سال‌ها در حصر خانگی به‌سر برد و پس از آزادی تا روزهای پایانی زندگی را در قم به تدریس و برگزاری جلسات درس فقه و اخلاق گذراند و در مواردی جلسات سخنرانی او با تهدید و حمله از سوی مخالفانش مواجه شد.

آیت‌الله منتظری در جریان حوادث پس از انتخابات ریاست‌جمهوری 22 خرداد نیز بارها در بیانیه‌ها‌یی، سرکوب مردم را اقدامی غیرشرعی خواند و دربرابر رفتار حکومت با مردم به‌شدت موضع‌گیری کرد.

او اخیرا تندیس حقوق بشر را به‌خاطر دفاع از معترضان پس از انتخابات دریافت کرد.


كتاب خاطرات آيت اله منتظري در قسمت كتابخانه مجازي قابل دانلود است.

Saturday, December 19, 2009

هیچ از واقعیت اعدامهای 67 خبر دارید؟

آهای کسانی که به موسوی تهمت سکوت در برابر جنایت میزنید! هیچ از واقعیت اعدامهای 67 خبر دارید؟ هیچ دلیل استعفای موسوی را میدانید؟

تحولات سیاسی هفت ماه اخیر کشور که بدون شک برگی زرین در تاریخ مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران است ، با یک نام بیش از هر نام دیگری پیوند خورده است. «میرحسین موسوی» ، مردی که از عزلت نشینی بیست ساله اش دست کشید . برای نجات کشور از شر خرافه پرستان به میدان مبارزه سیاسی وارد شد و با وجود تهدیدات و ناملایمات بسیار تسلیم قدرت پرستان و خائنان نشد و جوانمردانه پای حقوق ملت ایستاد. شخصی که با بیانیه های بی نظیرش به مردم نه فقط روحیه که آموزش و آگاهی سیاسی میدهد و هر سخن و رفتارش تا به حال فقط نشان صداقت و شجاعت و بصیرت بوده است

تخریب موسوی پیش از انتخابات

اما با وجود این حضور درخشان ، بسیاری سعی در تخریب وجهه موسوی نزد مردم ایران دارند. این افراد که اغلب طرفداران سلطنت پهلوی یا چپ های ضد حکومتی و یا از نئولیبرال ها می باشند ، تا پیش از انتخابات به بهانه اینکه "موسوی برخاسته از نظام" است و "برای حذف خاتمی به میدان آمده" و این قبیل تفسیرها میخواستند مردم را از موسوی ناامید کنند که تا حدی تاثیر این تبلیغات را میشد در جامعه مشاهده کرد. اما پس از اجماع اصلاح طلبان بر روی موسوی و فعال شدن ستادهای این کاندیدا و از همه مهمتر رفتار و صداقت خاص او که به بهترین شکل در حضور متمدنانه و اخلاقی اش در مناظره ها به چشم خورد ، تبلیغات آن مخالفان را خنثی کرد و اعتماد و امید را به جامعه برگرداند و موج سبز را به راه انداخت.

تخریب موسوی پس از انتخابات

پس از انتخابات هم که موسوی "تسلیم آن صحنه آرایی خطرناک" نشد و دوشادوش مردم و به خاطر مردم به مبارزه ادامه داد ، تا مدتی از تخریبهای آن به اصطلاح آزادیخواهان خبری نبود! تا اینکه موسوی روز 9 مرداد در واکنش به شعارهای افراطی و انقلابی (و انقلاب هم یعنی همان بلایی که قبلا یک بار سر خودمان آورده ایم!) گفت : جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد!

اینجا بود که باز همان کنار گود نشینان پر مدعا مجددا شروع به تخریب موسوی به بهانه خیانت به حرکت مردم کردند! اینها نمی فهمیدند – یا خودشان را به نفهمی زده بودند – که اگر موسوی اهل خیانت و یا وفادار به این نظام به شکل کنونی اش بود ، از همان اول نتیجه انتخاب را می پذیرفت! و اگر تاکید بر اصلاحات درون نظام و دوری از حرکت های انقلابی می کند دلیلش آگاهی به عاقبت حرکت های انقلابی (که هیچ وقت در هیچ جا جز به خرابی و کشتار ختم نشده) است!

وقتی موسوی – که یک هنرمند و جامعه شناس و کارشناس علوم سیاسی است- ایده زیبای مبارزه مدنی با تشکیل شبکه های به هم پیوسته اجتماعی را در بیانیه شماره 11 خود داد و منظور خود را از "جمهوری اسلامی" ایده آل خود و "مبارزه قانونی" توضیح داد و همراهی بسیاری از گروه های دیگر نظیر نهضت آزادی ، جبهه ملی و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) را به خود جلب کرد ، باز هم تیر حضرات تخریبچی! به سنگ خورد .

تخریب موسوی در این روزها

اما این بار روش دیگری در تخریب موسوی در پیش گرفته اند و آن هم "به رخ کشیدن گذشته" موسوی است. آن هم نه گذشته واقعی و مستند ، بلکه یک سری تهمت های بی اساس و موهوم. عمده ترین انتقادی که به او مطرح می کنند این است که چرا به نام خمینی در بیانیه هایش تاکید می کند و او را مراد خود میداند! و اینکه چرا در زمان اعدام های سال 67 سکوت کرده است؟!

یکی نیست به این حضرات بگوید اصلا خود شما کی به ماجرای اعدامهای سال 67 پی بردید؟ و اینکه از کجا میدانید موسوی در آن زمان نسبت به اعدامها ساکت بوده؟ و اینکه اصلا شما از کجا مطمئنید که اعدام های سال 67 به دستور خمینی انجام گرفته است؟

ماجرای اعدامهای 67

واقعه اعدام های سال 67 یکی از مبهم ترین وقایع تاریخ معاصر ایران است و هنوز زوایای تاریک آن برای مردم روشن نشده است. البته شاید بسیاری کسان باشند که از واقعیت امر مطلع باشند اما به دلیل اینکه برخی از عاملان و آمران آن اعدامها (محسنی اژه ای ، حسین شریعتمداری ، حسن شایانفر ، مصطفی پورمحمدی) هنوز مناصب مهمی در کشور دارند و چه بسا بسیاری ملاحظات دیگر امکان بازگو کردن آن وقایع برایشان وجود ندارد.

مهمترین منبعی که درباره این اعدامها توضیح داده است ، کتاب "خاطرات آیت الله منتظری" (1) می باشد. آقای منتظری در خاطراتش این مساله را که دستور اعدامها توسط خمینی صادر شده است ، مورد تردید قرار می دهد و دستخط آن نامه را با احتمال بالا به احمد خمینی نسبت میدهد (خاطرات آیت الله منتظری – صفحه 623)

به خصوص اینکه امام خمینی در دو سال آخر عمرش به شدت بیمار بوده و از کارهای سیاسی کناره گرفته بوده و دائم بستری بوده و پسرش احمد قدرت بسیاری در دست گرفته بوده و سودای رهبر شدن در سر داشته است.

احتمال همه کاره بودن احمد خمینی در این ماجرا وقتی به واقعیت نزدیکتر میشود که بدانیم هنگامی که آقای منتظری نامه ای خطاب به نیری (قاضی) ، اشراقی (دادستان) و پورمحمدی (نماینده اطلاعات) می نویسد و خواستار توقف اعدامها میشود (خاطرات آیت الله منتظری صفحه 635 و 636) ، جواب آن نامه نه توسط مخاطبینش بلکه توسط احمد خمینی به منتظری داده میشود! در آن نامه صراحتا "مسئولیت شرعی" اعدام ها به عهده گرفته شده است .

در آخر این نامه چنین آمده است : ... ولی دید شما را درباره ضد انقلاب و به خصوص منافقین قبول ندارم. مسئولیت شرعی حکم مورد بحث با من است جنابعالی نگران نباشید . خداوند شر منافقین را از سر ما کوتاه فرماید. ارادتمند احمد خمینی 15/5/67 (خاطرات آیت الله منتظری صفحه 640)

غیر از این مساله در کتاب خاطرات آقای منتظری پیوستی جداگانه وجود دارد که نامه های اواخر عمر منسوب به آقای خمینی را (از جمله نامه همین حکم اعدام) از نظر دستخط بررسی کرده و آنها را دستخط احمد خمینی تشخیص داده است. (خاطرات آیت الله منتظری – پیوست 166 صفحه 1247 تا 1250) به این هم توجه داشته باشید که خمینی تاکید کرده هیچ وقت هیچ نامه ای با غیر از دستخط خودش ننوشته و اگر چیزی با دستخط دیگران و به نام او پخش شد از او نیست! (خاطرات آیت الله منتظری پاورقی صفحه 664 به نقل از وصیت نامه خمینی)

مسئله دیگر که باید در نظر گرفته شود ، مخفیانه بودن آن اعدام ها است. کسی قرار نبوده متوجه بشود و آقای منتظری هم اتفاقی به آن اعدامها پی برده است. یکی از قضات که این حکم به دستش رسیده بوده در صحت اصل حکم تردید می کند و به دلیل حساسیت موضوع ، به صورت غیرقانونی آقای منتظری را در جریان می گذارد تا ایشان بتواند برای لغو آن حکم ظالمانه چاره ای بیندیشد. (خاطرات آیت الله منتظری - 623)

در ضمن وقتی ایشان از ماجرا مطلع میشوند بیش از دو سوم از اعدام ها انجام شده بوده و اسدالله لاجوردی و رفقای جلادش کارشان را تقریبا تمام کرده بودند! (ارجاعتان میدهم به مصاحبه تصویری آقای منتظری با رادیو زمانه درباره اعدامها)

و دیگر مساله مهمی که باید در نظر گرفته شود سانسور شدید خبری در آن زمان است. اگر هم کسی به این ماجرا اعتراض میکرد روزنامه ها جرات انعکاسش را نداشتند به طوری که همین اعتراض آقای منتظری هم تا ماهها رسانه ای نشد و کسی از آن خبر نداشت تا اینکه در 5 فروردین 1368 (یعنی 7 ماه بعد) متن نامه اعتراض آمیز ایشان از رادیو بی بی سی پخش شد. و همین بهانه ای برای عزل ایشان گردید. (اینکه چطور و از کجا این نامه محرمانه به دست رادیویی بیگانه رسیده بود ، خود ماجرایی جداگانه دارد! )

با این حساب چرا فکر می کنید دیگرانی غیر از آقای منتظری به اعدامها اعتراض نداشته اند؟ مگر مهندس موسوی در شهریور 67 (مدتی پس از علنی شدن اعدامها) استعفا نکرد؟ او هنوز هم دلایل واقعی استعفای خود را مخفی نگه داشته است و از جمله در یکی از سفرهای تبلیغی اش در ایام انتخابات گفته : روشن شدن همه دلایل استعفایم در سال 67 به ضرر برخی افراد خواهد بود!

در یكی از مناظرات بین حامیان نامزدها ، كه بین حمید رسایی و مصطفی كواكبیان در دانشگاه علم و صنعت انجام شد ، وقتی رسایی (حامی احمدی ن‍ژاد) موضوع استعفای موسوی در سال 67 را پیش كشید و آن را نشانه ضعف موسوی در برابر مشكلات قلمداد كرد ، كواكبیان (حامی موسوی) در پاسخ گفت : اگر اینجا من بگویم که چرا مهندس موسوی آن زمان استعفا داد، شما از این حرفهایتان پشیمان میشوید، پس نگذارید کار به آنجا کشیده شود!

این دلایل چه می تواند باشد كه بازگو كردنش به ضرر خیلی ها و باعث پشیمانیست؟ آیا نمی تواند اعتراض به اعدامها بوده باشد؟ من نمی گویم قطعا همین بوده اما وقتی احتمال این مساله هست چرا باید به خودمان اجازه دهیم که با اطمینان تمام به موسوی تهمت آدمکشی و سکوت در برابر جنایت بزنیم؟ ما که پایمردیهایش را در این روزها می بینیم دیگر چرا با زدن اتهامات بی سند تاریخی سعی در تخریبش داریم؟

خلاصه اینکه:

1- آقای خمینی (با وجود انتقادات بسیاری که به ایشان وارد است) آن قاتل بی رحم توصیف شده در نوشته ها و گفته های بغض آلود مخالفان جمهوری اسلامی نیست. به شهادت بسیاری از جمله آقای منتظری ، آقای خمینی فردی خیرخواه و مردم دار (و نه لزوما کم اشتباه!) بوده و بسیاری از نارسایی های کشور در آن زمان ربطی به شخص ایشان نداشته و ناشی از کسانی بوده که مناصب مهم را در اختیار داشتند.

وضعیت خشونتبار خاصیت تمام جوامع انقلابی است و فقط مختص ما نبوده و نیست. همچنین بسیاری از وقایع تلخ سالهای اولیه انقلاب هنوز مبهم است و قضاوت های عجولانه درباره آنها درست نیست.

2- علاقه موسوی به آقای خمینی دلیل بر پذیرش جنایت نیست! حتی اگر خمینی را مسئول مستقیم اعدامهای 67 بدانیم و شواهد موجود را در نظر نگیریم ، باز هم موسوی از "خمینی" ای دفاع می کند که میزان را رای ملت میدانست ، مجلس را در راس امور و مخالف تجاوز به حریم خصوصی مردم بود.

3- موسوی در زمان نخست وزیری اش هرگز بر سر حقوق مردم معامله نکرده ، ماجرای انحلال کابینه در سال 62 و کشمکش هایش با رئیس جمهور وقت بر سر برنامه های اقتصادی شهره آفاق است! کسی که بر سر معیشت مردم سازش نکرد چرا باید فکر کنیم که بر سر جانشان سازش کرده است؟!

4- از دوستداران ایران و سبزهای آزادیخواه خواهش می کنم گول تخریب کنندگان موسوی را نخورند. این تخریب کنندگان در بهترین حالت قدرت تحلیل درست ندارند و در بدترین حالت مغرضند! مهم ترین دلیل سالم بودن موسوی همین دوری 20 ساله اش از نظام سیاسی ایران است.

تنها راه ما برای نجات کشور از دست خرافه پرستان ، همراه شدن با راه و مرام مهندس موسوی است. گول شعارهای خوش ظاهر انقلابی و سوپرلیبرالیستی! را نخورید که اگر حرکت اصلاحی ملت ایران به سمت خشونت و انقلاب برود ، حتی اگر پیروزی هم به دنبال داشته باشد ، یک دولت انقلابی روی کار خواهد آمد و وضعیت انقلابی در کشور حاکم خواهد شد که در آن صورت باید منتظر فجایعی به مراتب بدتر از کشتار تابستان 67 باشیم!

بهترین روش برای مبارزه با حکومت استبدادی همین مبارزه مسالمت آمیز است. سیر تحولات کشورهایی مثل اوکراین و صربستان و گرجستان این مساله را نشان میدهد. آنها از خشونت دوری کردند و با کمترین هزینه ممکن ماهیت نظام سیاسی خود را تغییر دادند.

سبز باشیم و همه را به سبز بودن دعوت کنیم که وعده خدا حق است و پیروزی نزدیک.

Thursday, December 17, 2009

حسینی ترین عاشورا از فردا آغاز می شود

حسینی ترین عاشورا از فردا آغاز می شود

دهه اول محرم، ظاهرا با خطبه های علی خامنه ای در نماز جمعه تهران شروع می شود. خطبه های رهبر را، پیشاپیش در روزهای اخیر دو لاریجانی از بلندگوی دو قوه – یعنی قوه قضائیه و قوه مقننه- زمزمه کرده اند. علی لاریجانی بر ضرورت پرهیز از سیاسی کردن ده روزی که به عاشورا ختم می شود تاکید کرده است. یعنی غیر سیاسی شدن این ده روز و بویژه تاسوعا و عاشورا. این درحالی است که انقلاب 57 با راهپیمائی مردم در همین دو روز به پیروزی رسید. سقوط پادگان ها و ارتش شاه مستقیما متاثر از همین دو راهپیمائی بود. سقوط رژیم شاه نیز قبل از اینکه براثر قیام مسلحانه باشد، مستقیما متاثر از فروپاشی ارتش و سقوط پادگان های ارتش از درون بود. در برابر این واقعیت حاکمیت کنونی سکوت می کند و عاشورائی غیر سیاسی را طلب می کند و در میان جوانان نیز هستند افراد به خشم آمده ای که آن سالها را ندیده و امروز تصور می کنند شاه با قیام مسلحانه و پرتاب چند کوکتل مولوتف دست ساز و سه راهی سقوط کرد! درحالیکه شاه با فروپاشی پادگان های ارتش از درون سقوط کرد.

سخنان صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه نیز همان هدف نهفته در سخنرانی علی لاریجانی را دنبال می کرد. یعنی محرم و بویژه عاشورائی غیر سیاسی. تفاوت سخنرانی صادق لاریجانی که خود تا پیش از این مقام عضو شورای نگهبان بوده و از جمله متهمین تقلب شورای نگهبان در انتخابات است با سخنرانی علی لاریجانی در آنست که علی لاریجانی دعوت به مصالحه کرد و صادق لاریجانی تهدید برای قبول مصالحه. از بدعت های حیرت آور آن بود که رئیس قوه قضائیه درسخنرانی آستانه ماه محرم خود گفت که از سران مخالف نتیجه اعلام شده انتخابات پرونده هائی هست که تا حالا پیگیری نشده است. این ادعا، که بوی تهدید از آن می آمد، یک رسوائی قضائی بود. یعنی دستگاه قضائی و رئیس آن پرونده ها را برای باج گیری در کشوی میز خود نگهداشته است!

بخشی از خطبه های اول محرم نیز توسط خود علی خامنه ای در آخرین سخنرانی اش زمزمه شد. این که انتخابات تمام شده و این دفتر بسته شده است و باید کنار بکشند!(اشاره به موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و بقیه زیر مجموعه های آنها)

او درحالی دفتر انتخابات را بسته شده اعلام کرد که در همان روز و روز بعد از آن، دادگاه های کودتای انتخاباتی همچنان احکام زندان برای بازداشت شدگان انتخاباتی صادر می کند. بنابر همین احکام و ادامه دادگاه ها، انتخابات ادامه دارد. همچنان که انتخابات در دانشگاه ها ادامه دارد و مردم منتظر فرصت اند تا در خیابان ها نیز نشان بدهند که انتخابات ادامه دارد. اگر ادامه نداشت، حداقل هزار نفر از مردم شهرهای تبریز و مشهد و اصفهان، بدون بخشنامه های دولتی در ادارات، تعطیل مدارس، تهدید کسبه، دستور نظامی به بسیج و دهها برنامه سراسری و محلی صدا و سیما می رفتند به استقبال رئیس دولت کودتا – احمدی نژاد- و پای سخنرانی های اتمی اش می نشستند. همان صدها هزار نفری که در مشهد و تبریز و اصفهان سفر احمدی نژاد را تحریم کردند، اگر فرصت پیدا کنند می آینده به خیابان ها تا ادامه انتخابات را اعلام کنند!

از ترس دهه اول محرم و عاشورای حسینی، معرکه پاره شدن عکس امام را در یک سناریوی از پیش تنظیم شده به میدان آوردند. مردم را که جرات نکردند به خیابان ها فرا بخوانند، بنابراین در فیضیه و آرامگاه آیت الله خمینی طلبه های حقوق بگیر و همان بسیجی های موتور سوار و چماق بدست را جمع کردند تا برای امام سینه به تنور بچسبانند.

این سناریو، خودکشی از ترس مرگ بود. زیرا حالا تبدیل شده به خطر به خیابان آمدن مردم با عکس امام، اما با شعارهای سبز علیه کودتا و دیکتاتوری رهبر! و تازه فشار از جانب رهبران جنبش سبز آغاز شده که هرچه زودتر عاملین پاره کردن عکس امام را نشان بدهید. سر نخ می رسد به محفل های امنیتی و به ستاد کودتا. از بیم بالا گرفتن همین فشار، بار دیگر دست به دامن مجاهدین خلق شدند که اطلاعیه ای بدهد و پاره کردن عکس را به عهده بگیرد تا به چند هدف زده باشند:

- این که در میان جنبش سبز مجاهدین خلق و یا بقول خودشان منافقین نفوذ دارند و جنبش سبز ادامه همان سناریوی بنی صدر- رجوی است.

- عاملین پاره کردن عکس را پاس بدهند به خارج از کشور که دسترسی به پیگیری پرونده نباشد.

از شب گذشته قبول مسئولیت پاره کردن عکس آقای خمینی توسط مجاهدین خلق توسط آنها در بوق شده است. بالاخره خواهر زن حسین شریعتمداری که گفته میشود در کادر رهبری مجاهدین خلق است و آیت الله احمد جنتی که گفته میشود عروس او هم در همان جمع است، نباید یک خدمت بموقعی بکنند؟

تا امروز، رهبران و تبلیغاتچی های کودتا و مخالفان باصطلاح سیاسی شدن محرم، جلوتر از رهبران جنبش سبز وارد صحرای کربلا شده و صف آرائی نظامی کرده اند. لشکر پیاده و بی سلاح مردم با پرچم های سبز، در سکوت به این میدان نزدیک می شود. مداحان کودتا آماده رجزخوانی شده اند، اما مخاطبی ندارند. لشکر پیاده مردم نیز با سردار و بی سردار، با جلودار و بی جلو دار شعارش معلوم است. از فردای کودتای 22 خرداد تاکنون معلوم بوده است. پنج انگشتی که بالای سرش می گیرد، سلاحش است. مثل پنجه برنجی ابوالفضل العباس که بالای بیرق های عاشوراست. پیام رسانش اینترنت و بام خانه ها و آوازش "الله اکبر" است. مثل کبوتران یاکریم که 1400 سال است پیام مظلومین صحرای کربلا را با گفتن "یاکریم" تکرار می کنند.

بدین ترتیب است که حسینی ترین عاشورا، از فردا در ایران آغاز می شود

آدرس‌ جدید، برای دسترسی به موج سبز آزادی

آدرس‌ جدید، برای دسترسی به موج سبز آزادی

از دیروز دامنه‌های پیشین موج سبز آزادی (www.mowjcamp.net www.mowjcamp.org ،www.mowjcamp.com) دزدیده شده و به آدرس آی‌پی جعلی ارسال می‌شود. آی‌پی اصلی موج سبز آزادی http://174.129.25.248 است که با وارد کردن آن می‌توانید به دروغ بودن خبر هک شدن این پایگاه پی ببرید.

برای دسترسی به موج سبز آزادی می‌توانید از آدرس: http://www.mowjcamp.ws و یا از نشانی مستقیم http://174.129.25.248 استفاده کنید و به دیگران نیز اطلاع دهید.

به دلیل جعل آدرس www.mowjcamp.com، در حال حاضر دسترسی به ایمیل info تحت این دامنه نیز برای ما مقدور نیست. لطفا برای ارسال اخبار و یادداشت‌های خود از این آدرس جایگزین استفاده کنید:

mowjcampaign[at]googlemail[dot]com