Tuesday, January 26, 2010

زهرا رهنورد: پشت پرده سازش نمی کنیم

زهرا رهنورد: پشت پرده سازش نمی کنیم

بیانیه موسوی کف خواسته ها و آرمان های مردم است

جنبش راه سبز (جرس): زهرا رهنورد اعلام کرد که نه دولت احمدی نژاد را به رسمیت می شناسیم و نه سازش می کنیم بلکه صادقانه پی گیر حقوق و مطالبات مردم هستیم.

این استاد دانشگاه در پاسخ به این سوال که از بیانیه هفدهم میرحسین موسوی ، برخی اینگونه برداشت کرده اند که آقای موسوی، دولت محمود احمدی نژاد را به رسمیت شناخته است، گفت: برداشت شخصی من از بیانیه، این نیست، چون بندهای دیگر همین بیانیه تاکید دارد که تقلبی در کار بوده و انتخابات سالم نبوده است؛ وقتی در بیانیه بر این موضوع تاکید می شود، چگونه چنین برداشتی می شود؟ من فکر میکنم و برداشت من این است که از متن همین بیانیه به وضوح می توان فهمید که آقای موسوی، دولت برآمده از تقلب را به رسمیت نمی شناسد.

وی با رد هرگونه سازشی در پشت پرده، تصریح کرد: سازشی در کار نیست. من در آن بیانیه نه تنها هیچ گونه سازشی نمی بینم بلکه آن بیانیه کف خواسته ها و آرمان های مردم است و حداقلی از خواسته های مردم و حکومت می تواند به راحتی این خواسته ها را عملی کند.

زهرا رهنورد در گفتگو با سایت روزآنلاین، بازداشت های صورت گرفته را کاری غلط و اشتباه دانسته و گفت: کسانی که حرفهای آزادیخواهانه میزنند و از حقوق مردم سخن می گویند هیچ محمل قانونی ندارد. باید توجه داشت که آرمان های آزادیخواهانه، دموکراسی طلبی، قانون گرایی و مردمسالاری دینی، پایه های خواسته های مردم است که "رای" نیز در درون همان قرار میگیرد؛ دستگیری ها که چه مردم عادی و چه شخصیت های سیاسی و مطبوعاتی و... را در بر می گیرد، محمل درست و قانونی ندارد. بازداشت شخصی مثل دکتر بهشتی که سمبل همه حق طلبی ها و اندیشمندی های جنبش و یک دلسوز دانشگاهی است چه فایده ای برای آقایان دارد؟ منظورم فقط شخص دکتر بهشتی نیست بلکه او را به عنوان سمبلی از عزیزان دربند می گویم که به خاطر آرمان های بلند و انسانی شان بازداشت شده اند. من همچنین می خواهم مساله زنان را به طور اخص مطرح و تاکید کنم که بازداشت شیرزنان فهیم و آگاه ایرانی، ضربه بزرگی به حیثیت جمهوری اسلامی میزند. زنانی که باید دراجتماع و دانشگاهها مشغول کار باشند اکنون در کنج زندان ها هستند و این موضوع سرافکندگی عظیمی در سطح ایران و جهان برای جمهوری اسلامی به دنبال دارد.

به اعتقاد این استاد دانشگاه، این دستگیری ها هیچ گونه تاثیری در خواست و حرکت مردم ندارد؛ مردم به شدت آگاه هستند و با شعور بالای سیاسی، مطالبات خود را پی گیری میکنند. اکنون این مردم هستند که پیشروی روشنفکران هستند، حتی روشنفکران ما به دنبال مردم حرکت می کنند.

وی در بخش دیگری از این گفتگو با بیان اینکه "ما با جنبش سبز نفس می کشیم و زندگی میکنیم" گفت: خود من همیشه از سوی جریان های محافظه کار و واپس گرا سرکوب شده ام اما اندیشه هایم را مطرح کرده ام. متاسفانه فشارهایشان بر زنان آزادیخواه و من متمرکز شده و با اهانت ها و حاشیه سازی هایی که تازگی نیز ندارد و از سالها قبل جریان داشته، سعی در سرکوب ما داشته اند، اما اکنون دیگر حیا را خورده و آبرو را تف کرده اند. زمانی کتاب هایم را اجازه انتشار نمیدادند و کاری کردند که من زندگی کاری و اجتماعی ام را فقط در دانشگاه گذاشتم اما فشارها ادامه داشت. حالا شدید تر شده؛ هدف آنها این است که من وجود نداشته باشم، نفس نکشم و نباشم. حتی زندگی عاشقانه ما را نیز بر نمی تابند و سعی کردند حاشیه ها به وجود آورند اما همگان میدانند ما چه نوع زندگی ای داریم و این فشارها و تهدیدها، هیچ تاثیری در روند زندگی و فعالیت ها و آرمان های ما ندارد.

از رهنورد درباره بازداشت برادرش و نزدیکان موسوی و شهادت خواهر زاده موسوی سوال شد که پاسخ داد: این هزینه ها به خاطر آقای موسوی نیست بلکه به خاطر جنبش سبز است؛ ما فرد گرا نیستیم و فردگرایی نداریم و خانواده و فامیل ما نیز جدا از مردمی که هزینه میدهند نیستند. برادر من یک شخصیت کاملا علمی و متخصص است و هیچ نوع فعالیت سیاسی ندارد اما همچون سایر مردم هزینه میدهد. ما سینه مان را سپر کرده ایم و آماده برای هرگونه تیر و حمله و تروری هستیم.

وی آزادیخواهی و سلحشوری را جزو آرمان های خود در زندگی اش دانسته و گفت: به خاطر همین از مرگ هم هیچ هراسی ندارم. قبلا گفتم سینه مان را سپر کرده ایم و من به شخصه آماده هرگونه تیر و حمله و تروری هستم.

زهرا رهنورد رد پاسخ به سوالی درباره حملاتی که به او شده بود توضیح داد: من نمی توانم با اطمینان بگویم که بسیجی بوده اند اما می گویم که ماموریت داشته اندو از یک روز قبل از 16 آذر تا 18 آذر من در ناامنی شدید قرار داشتم. به طور مداوم تعقیب ام میکردند و یک بار سرم ریختند و بارها با حرفهای بسیار زشتی اهانت کردند. یکبار که حراست دانشگاه مرا به ماشین منتقل کرد تا از محل دور شوم، یک موتورسوار دستش را داخل ماشین کرد و گاز فلفل زد که به شدت حالم بد شد و مدتی مریض بودم و خونریزی کلیه داشتم. روزهای دیگر نیز حراست دانشگاه مراقبت میکرد. آن 4 روز تا 18 آذر یا توهین میکردند و یا حمله فیزیکی میکردند و هیچ گونه امنیتی نداشتم اما بعد از 18 آذر دست برداشتند و فعلا که خبری نیست.

شما پیروزید، عربده شان از ترس است

شما پیروزید، عربده شان از ترس است

مسعود بهنود

ما عاشقان فوتبال بودیم فرقی نداشت که هوشنگ ابتهاج شاعر بزرگ بود یا داوود رشیدی هنرمند نامدار، وقتی هم می رفتیم امجدیه سی چهل نفر بودیم و زنده یاد محمد بوقی شعارها را می آورد و به تصویب می رساند و جایمان هم مشخص بود سمت چپ جایگاه. اما دوستان نزدیکی داشتیم که از این عشق ما به ضربه های سر همایون بهزادی و پاهای طلائی شیری و بازی به هم ریزی حسین کلانی هیچ نمی دانستند، از قدرت پای قلیچ خبر نداشتند. از شادی ما شاد می شدند اما دل به آن نمی دادند و مشغول کار خود بودند.

مهندس فیروز اسفندیاری آرشیتکت سرشناس از جمله اینان بود که از راز دلبستگی ما به فوتبال سر نمی آورد اما ناگزیر بود فریادهای ما را بشنود و داد و قال های ما را تحمل کند. تا سرانجام او هم به جمع پیوست و به جمع تماشاگران مسابقات [البته از طریق تلویزیون] اضافه شد. منتها وقت تماشای بازی یک سئوال همیشگی وجود داشت و هرگز پاسخی برای آن یافته نشد. هر وقت که یک بازیکن توپی به عقب می فرستاد، برای دفاع خودی و یا حتی دروازه بان خودی، مهندس فریاد می زد این چرا حواسش نیست باید توپ را به طرف دیگر شوت کند. ما لب می گزیدیم و گاهگاه توضیح می دادیم که هم مربی می داند و هم بازیکن که دروازه کدام طرف است اما... مهندس فریاد می زند اما ندارد توپ را باید بیندازد به طرف دروازه حریف...

این هفته حرص می خوردیم و باز هفته بعد همین بساط بود. ما بالاخره هم نتوانستیم به مهندس برسانیم که گاهی تیم باید توپ را به عقب بفرستد، گاهی در عرض زمین بازی را وسعت دهد، همیشه به سمت هدف رفتن عاقلانه و میسر نیست.

چند سالی است خبر ندارم آیا مهندس اسفندیاری بالاخره موافقت کرده است با خط میانی تیم که گاهی توپ را به دفاع برسانند و گاهی بدهند به دروازه بان خودی یا هنوز فکر می کند الا و لله باید توپ رو به دروازه حریف شوت شود.

و این حکایت دوستان ماست که دیروز با انتشار خبر گفته های کروبی درباره دولت احمدی نژاد و مسوولیت هایش براشفته شدند که ای فغان ناموس جنبش سبز از دست رفت. برخی همان ها بودند که با بیانیه هفدهم مهندس موسوی [و تحلیل اولیه محسن رضائی] هم به همین فغان افتاده بودند. انگار تیم فوتبال جنبش سبز تعهد داده که هیچ گاه هیچ تدبیری به کار نیاورد، هیچ نقشه ای نداشته باشد.

سیاست دنیای پیچیده ای است، پیچیده تر از فوتبال و پیچیده تر از هر علم دیگری، از همین رو برخی ام العلومش گفته اند. در این دنیای پیچیده و پر از خدعه و توطئه نمی توان با دلی آسان گیر و بدون نقشه و هدف، بی استراتژی و تاکتیک حرکت کرد. در این دنیا برای همفکران چاره ای نیست جز آن که به مربی و اجزائی از مدیریت اعتماد کنند. این نظم بازی است. می باید از تماشاگران ثابت قدم تیم های بزرگی مانند منجستر یونایتد یا پرسپولیس بیاموزیم که گاه قصه دق می کنند اما حاضر نیستند بد مربی تیم شان و بد تیمشان گفته شود. البته لحظاتی هم هست که هواداران از مربی بر می گردند و در همه جای دنیا معمول چنین است که اول شعار می دهند، بعد یک پلاکاردی بلند می کنند. آن گاه مربی باید توضیح بدهد. البته همه این ها منوط به پیروزی است.

همصدا شدن با کیهان که با شادمانی خبر داده "کوچه بن بست بود دنده عقب گرفتند" شایسته سبز ها نیست. این ها تظاهرات کسانی است که بازی را به شما باخته اند. دستاوردهایتان را به این آسانی نفروشید. و حالا که چنین شد بگذارید یک لمحه ای برایتان از خرمی بهار بگویم.

با همه گروگان ها که در زندان دارید. با داغی که از کشته شدن ندا و سهراب و محسن و بچه ها در دل هاست، با همه ظاهر خشن و پیروزمند که می گیرند، با صد و چهل سال حبسی که روی کاغذ به گروه اهل صلاح و قلم دادند، عدالت را به سخره گرفتند، با آن که بسیاری از سران و پشتوانه ها را از خود رنجاندند، با وجود آن دلهره که در دلمان افتاد که مبادا شما سبزها را هم مانند خود به خشونت کشانده باشند اما در مقابل پایداری نمانیده ها و منتخبانتان کم آوردند. به هزار روایت شکست خورده اند. شکست خورده اند چون نگاه کنید هیچ لبخندی به رویشان زده نمی شود. شکست خورده اند چون شب ها راحت نمی خوابند. به میهمانی نمی روند، با وحشت همخانه شده اند، به جشنواره غمزده فجر نگاه کنید که هرگز چنین وضعیتی نداشته، نگاه کنید که دستگاه پوپولیستی که مغرور به حضور میلیونی مردم در سفرهای استانی بود جرات خارج شدن از مجموعه پاستور را ندارد. آن از هنر، از اقتصاد، از روابطشان به روحانیت یکی نوری همدانی دارند، نگاه کنید به وضعیت ورزش و فرار ورزشکاران. توجه کنید که در خانواده سران حتی سران جناح راست چه می گذرد. افتخارشان این بود که دنیا از ما همکاری خواسته اما امروز به جائی جز گویان و سرزمین های دیکتاتور زده گذرشان نیست. حتی خودشان هم به بلوف هایشان باور ندارند، پای صحبت عقلایشان بنشیند می خندند. همان رحیم مشائی که چون استخوانی در گلوی دستگاه احمدی نژاد مانده تنها کسی است که رسم مردمداری می داند و با چه بذل و بخشش و کوششی توانسته دو یا سه هنرمند را ملاقات کند یا به پاستور بکشاند. به ماتمسرای فرهنگستان ها نگاه کنید، به حرف های ضد و نقیض و درهمشان. طنز را از همین رو تعطیل کرده اند. باری تنها و تنها سرمایه اش همان است که آقای کروبی گفت [حکم تنفیذ رهبر]

گوش کنید به متلک های نهان در گفته های صفارهرندی و غلامحسین الهام. بشنوید اشارات صف کسانی که توسط احمدی نژاد با نهایت بی احترامی رانده شدند [لاریجانی، دانش جعفری، فرهاد رهبر، پورمحمدی، اژه ای، حتی دکتر لنکرانی] و عنایت داشته باشید که این ها به عدد بیش از این ها هستند و بی شمارند اما یا به احترام رهبر و یا از بغض اصلاح طلبان خود را هوادار دولت نشان می دهند. در نهان اگر مهندس موسوی و مهدی کروبی از صحنه کنار بروند و یا فرضا وضعیت موجود را پذیرفته بگیرند، این دولت کیست که نداند سه ماه ماندنی نیست.

در چنین شرایطی اگر کسی مانند مهدی کروبی توپ را به دفاع خودی داد تا آرایش تیم را مطابق شرایط روز کند تعجبی نباید داشت. نمی دانم چرا برخی برای تحلیل و برای نقد و برای خشم گرفتن و راندن این همه عجله دارند. اینک این صدای از قلعه شادمانان است. روزی که روزش شد نام تک تک عزیزان جوان را که جان در این راه دادند بزرگ می داریم. ما وفاداریم. مقتدایمان دکتر مصدق وقتی سرطان تنشان را گرفته بود و دربار مرحمت کرد و اجازه خروج از کشور داد، وقتی دکتر غلامحسین خان پسرش بر بالین او رفت و مژده داد که بیمارستانی در سویس رزرو شده "نزدیک همان آسایشگاه که دخترتان خدیجه در سکوت سال هاست چشم انتظارتان است" این را هم گفت که مصدق را به رفتن و معالجه و خلاص شدن از درد سرطان تشویق کرده باشد، اما فریاد پدر شنید که گفت "مگر غلام ساواکی شده ای، من می خواهم همین جا کنار شهیدان سی تیر دفن شوم. این ها آرزو دارند من خارج باشم و خارج بمیرم. این آرزو را به دلشان می گذارم آن گذرنامه را پاره کن."

روزی نه دیر و نه دور، گذرنامه هایمان را پاره خواهیم کرد. نشان خواهیم داد که خشونت را از آنان نگرفتیم اما مهربانی را به آنان آموختیم. شرمسارشان خواهیم کرد و لذت انصاف و بخشایش را به آن ها خواهیم چشاند. آن روز داغ خشم و کین را بر دلشان خواهیم گذاشت. بدخواهان را هم مطابق حقوق انسانی و به رای قاضی نه به رای کور خیابانی کیفر خواهیم داد. عشق خواهیم فروخت سر هر کوچه، گلدانی خواهیم کاشت. یاوه گویان و قلم به مزدان را شرمسار آدمی خود خواهیم کرد. گوش کنید به صدای بانوی سبز. صدای آسمانی عدل و آزادی را بشنوید.

مهدی کروبی: حرف من همان حرف ملت است که رای ما کجاست؟

مهدی کروبی: حرف من همان حرف ملت است که رای ما کجاست؟

دولت احمدی نژاد 4 سال نخواهد ماند

جنبش راه سبز (جرس): مجتبی واحدی، مشاور مهدی کروبی درباره سخنان امروز دبیرکل اعتماد ملی توضیحاتی ارائه داد. وی در گفتگو با خبرنگار جرس گفت: من با آقای کروبی صحبت کردم و ایشان گفتند که امروز آقای ابوترابی فرد حرف هایی زدند که با واقعیت منطبق نبود و من بدون دعوت پشت تریبون رفتم و توضیح دادم که آقای ابوترابی فرد در جریان مسائل نیست و همه کارهایی که بعد از انتخابات انجام گرفته ، برای ماست مالی کردن قضیه تقلب در انتخابات بوده است.

به گفته واحدی، دبیرکل اعتماد ملی ، سپس نمونه هایی از تقلب و دخل و تصرف در انتخابات را بیان کرده و به نقل قولی از آیت الله العظمی منتظری پرداخته که به نقل از یکی از افراد امین خود گفته بود در یک صندوق که رای کروبی 92 بود تنها یک رای اعلام کردند.

براساس گفته واحدی، مهدی کروبی توضیح داده است: پس از اتمام کنگره در حال خروج بودم که تعدادی از خبرنگاران ، سوالاتی از من پرسیدند و من در پاسخ به انها گفتم که پس از تنفیذ، دولت فعلی دولت مستقر کشور است و وظیفه دارد کارهای مردم را انجام دهد و پاسخگو باشد.

کروبی در توضیح این سخنان خود گفت : در همان مصاحبه بر این نکته تاکید کردم که تقلب های گسترده درانتخابات صورت گرفته و من برهمه مواضع انتخاباتی خود و اعتراضات خود ایستادگی کرده و می کنم و بیدی هم نیستم که با تهدیدها و فحاشی ها و هتاکی ها عقب نشینی کنم اما مردم مسائل روزمره ای دارند که دولت مستقر باید آنها را حل کند و دولت فعلی پس از تنفیذ، دولت مستقر کشور است و باید پاسخگوی مشکلات مردم باشد.

دبیرکل حزب اعتماد ملی، تصریح کرد: همین امروز در مصاحبه با یک روزنامه انگلیسی، گفتم مطمئن باشید دولت احمدی نژاد چهار سال نخواهد ماند.

به گفته مجتبی واحدی، سخن آخر کروبی این بود: حرف من همان حرف ملت است که رای ما کجاست؟

بانکها؛ یک قدم مانده به ورشکستگی

بانکها؛ یک قدم مانده به ورشکستگی

جنبش راه سبز (جرس): از ابتدای هفته جاری، پیامکی در میان مردم دست به دست می شود که از ورشکستگی بانک های ملی و ملت خبر می دهد.

ریشه اصلی این پیامک انتشار خبری به نقل از یک مدیر ارشد بانک مرکزی در برخی از سایت های اینترنتی است که از برگزاری جلسه ای در نهاد ریاست جمهوری در روز چهارشنبه خبرداده که قرار است در آن جلسه نسبت به تعیین تکلیف ورشکستگی دو بانک ملی و ملت چاره جویی شود و اگر دولت حاضر نباشد به سرعت برای حل مشکل این دو بانک اقدامی کند، این دو بانک بزرگ ایرانی اعلام ورشکستگی کنند.

در این خبر همچنین به نقل از این مدیر ارشد بانک مرکزی که نامی از او برده نشده است، از خارج کردن سرمایه وابستگان به مقام های دولتی از این بانک ها نیز خبر داده شده است.

به گزارش ندای سبز آزادی، انتشار این خبر و پراکنده شدن پیامکی بر مبنای آن در میان مردم از یک سو و اعمال محدودیت نقل و انتقال نقدی روزانه وجوه تا سقف 15 میلیون تومان از سوی دیگر این باور را در میان مردم دامن زده است که بانک ها، با مشکلاتی همچون نداشتن نقدینگی لازم و از بین رفتن سپرده ها و وجوه مردم روبرو هستند که موجب هجوم مردم به شعب بانک ها برای گرفتن پول های خود شده است.

تا آنجا که حتی برخی منابع خبری از بروز درگیریهایی در شعبی از بانک های تهران همچون بانک ملی شعبه تیراژه، شعبه خالد اسلامبولی، بانک ملت شعبه بازار برزگ تهران، بانک مسکن شعبه نازی آباد خبر داده اند. گزارش های دیگری نیز از کشیده شدن موج هجوم مردم برای گرفتن پول های خود از بانک ها در برخی شهرستان ها خبر می دهند.

برخی منابع خبری نیز از حضور پرتعداد مشتریان بانکی در شعب بانک های اصفهان خبر می دهند که خواستار برداشت وجه نقد از حساب های بانکی خود هستند.

گذشته از اینکه خبر ورشکستگی بانک ها چقدر درست باشد، واکنش مردم به آنچه اتفاق افتاده نشان می دهد که اعتماد عمومی از عملکرد اقتصادی دولت تا چه اندازه کاهش یافته که مردم ورشکستگی بانک های دولتی را چندان دور از واقعیت تلقی نمی کنند.

البته در این میان نشانه های دیگری نیز وجود دارد که منابع رسمی و دولتی آن را اعلام و تایید کرده اند. خبر افزایش مطالبات معوق بانک ها و رسیدن این عدد به رقم بی سابقه 48 هزار میلیارد تومان، تحریم بین المللی شبکه بانکی ایران و بلوکه کردن بخشی از دارایی های بانکی ایران در برخی کشورها، توقف فعالیت شعب بانک های ایرانی در خارح از کشور و فشار دولت در چند سال اخیر بر بانک ها برای زیرباررفتن تسهیلات تکلیفی و اصرار دولت بر بانک ها برای انجام عملیات غیراقتصادی ، همگی مستندات وشواهدی بر ای درک این واقعیت است که شبکه بانکی کشور دچار بحرانی فزاینده است و دیر یا زود هزینه این سوء مدیریت را باید بپردازد.

ضمن آنکه به تازگی محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی ایران در گفت وگو با ایلنا تصریح کرده است که بانکهای ایرانی سود ده نیستند.

او در خصوص ميزان سود خالص بانك‌ها گفته است: «بانك‌ها در شرايط فعلي سود نمي‌كنند. مگر مي‌شود بانك‌ها با وجود 48 هزار ميليارد تومان مطالبات معوق، در پايان سال سود داشته باشند.»

به گفته وي اخيرا بحث‌هايي در برخي رسانه‌ها مبني بر سودآوري بانك‌ها مطرح شده كه اين گفته‌ها به هيچ‌وجه درست نيست.

او زمانی بانک های کشور را فاقد سود می خواند که بانک ملت برای فروش بقیه سهام خود به مردم در بورس مدعی است که به 80 درصد سود پیش بینی شده خود دست یافته است.

البته اين واقعيت را بايد پذيرفت كه باز كردن كيسه منابع بانكي در چند سال گذشته و تصمیم گیری دولت به جای بانک مرکزی و شورای پول و اعتبار برای بانك‌ها، این موسسات اقتصادی را به نقطه بحران نزديك كرده است، بحرانی که با حضور مردم در شعب بانک ها برای بیرون کشیدن پول ها و سپرده های خود از سیستم بانکی مضاعف نیز خواهد شد.

Sunday, January 24, 2010

هديه به مهندس ميرحسين موسوي - از سايت جنبش راه سبز

با سلام و احترام به عزيزان جنبش راه سبز

اينجانب از رزمندگان جبهه هاي جنگ كه در يك روز بعد از آزادي خرمشهر در مسجد جامع مهندس موسوي را زيارت كردم و از آنجا عشق او در دلم مانده ، اين چند خط را به ايشان هديه ميكنم.

مير حسين :

- تو اميدي هستي بر دلهايمان تا درد را تحمل كنيم.

- تو نوري هستي بر دلهايمان تا تاريكي را تحمل كنيم.

- تو كليدي هستي بر دلهايمان تا سنگيني قفل و زنجيرها را تحمل كنيم.

- تو عشقي هستي بر دلهايمان تا سختي اسارت را تحمل كنيم .

- تو اراده اي هستي بر دلهايمان تا شكنجه عزيزانمان را تحمل كنيم.

- تو لبخندي هستي بر دلهايمان تا مرگ عزيزانمان را تحمل كنيم.

غ.ب


Thursday, January 21, 2010

یک قاشق شربت سبز - سید ابراهیم نبوی

یک قاشق شربت سبز

سید ابراهیم نبوی

نفرت یا شیفتگی، نشانه های بالینی سیاست انقلابی است. واژه " انقلابی" را شاید به تسامح بکار برده باشم، اگر کمی دقیق تر نگاه کنیم، احساس عاطفی عشق و نفرت را در رفتارهای پوپولیستی، توتالیتر، فاشیستی، ایدئولوژیک و در بسیاری موارد دینی می توانیم پیدا کنیم. شاید بگوئید که دین به عنوان یک روش، مدل اصلی همه انواع سیاستهای ایدئولوژیک مانند توتالیتاریسم، فاشیسم و لنینیسم است. فرق زیادی نمی کند. اگر که پوپولیسم را آنقدر بزرگ و فراخ ببینیم که تبلیغات سیاسی جامعه مصرفی را هم در آن جای بدهیم. شنیدن اینکه عاشق اوباما و خاتمی هستم، یا از حماس و آریل شارون متنفرم، نشانه های همین شیفتگی و نفرتی است که در رفتار سیاسی جامعه بیمار یا بیمار سیاسی می توان دید.

تقریبا اکثر جوامع به نوعی از نظر سیاسی بیمارند، چه، اکثر جوامع از همین منظر عقب مانده اند. از همین روست که نفرت و شیفتگی در بسیاری از رفتارهای سیاسی دیده می شود. شاید این یک راه ساده برای جوامعی باشد که سیاست در آنها تبدیل به رفتار حرفه ای و حزبی نمی شود و فقط گاهی در هنگام انتخابات، یا در شورش های ملی، یا شورش های اعتراضی دیده می شود. و قبول کنید که ایجاد نفرت یا شیفتگی برای یک سیستم تبلیغاتی روش پایدارتری در جنگ سیاسی است، از بوش متنفریم، عاشق اوباما هستیم. هیچ چیز بوش خوب نیست، حتی اینکه زنش یک کتابدار معمولی است و همه چیز اوباما خوب است، حتی مدل لباس زنش که تصادفا این یکی واقعا خوش لباس است. هیچ چیز خاتمی بد نیست، حتی راه رفتنش، حتی سازش کردنش، حتی بی نظم بودنش. و همه چیز خامنه ای بد است، حتی علاقه اش به شعر و کتاب. اگر ساده زیست باشد، ساده زیستی می شود یک ودیعه الهی، در حالی که اگر از او متنفر باشیم، ساده زیستی می شود یک ریاکاری وحشتناک. همه چیز صددرصدی است.

به نظرم می رسد که ما حداقل به سه نوع جنون شناخته شده سیاسی مبتلا بودیم، می گویم بودیم، چرا که جنبش سبز با به میان آوردن بخش وسیعی از طبقه متوسط که معمولا اخلاق مجنونانه ندارد، تا حدی از این بیماریها فاصله گرفته است. اما هنوز نشانه های برخی از انواع جنون در رهبران جنبش سبز، یا در رهبران جامعه سیاسی مخالفان حکومت، دیده می شود. اینکه چرا مساله را در میان حکومتی ها بررسی نمی کنم، شاید به این دلیل است که نشانه امید و بهبودی در آنها کمتر دیده می شود. اگر خواستید بر آنها نمرده نماز کنید، من فتوایش را می دهم.

جنون بیگانه ستیزی یکی از مهم ترین انواع بیماری در جامعه ماست، اکثر ما ایرانیان از بیگانگان در هر حال متنفریم، مگر از تعدادی از افرادی که شخصا می شناسیم. عرب ها را سوسمارخوار، افغانی ها را دزد و انگلیسی ها را توطئه گر می دانیم. البته یادمان نمی رود که ایران، در طول تاریخ خود چهار بار مورد حمله گسترده اقوام و کشورهای خارجی قرار گرفته، ولی این بیگانه ستیزی که گاه تا سر حد دشمنی با هر کسی که ایرانی نیست، پیش می رود، سابقه تاریخی دارد. و این سابقه هم فقط مخصوص ما نیست، تقریبا در بخش وسیعی از دنیای عرب بیگانه ستیزی یک ارزش اخلاقی است. داستان بیگانه ستیزی در ایران گاه به جاهای خنده داری می رسد، درست در همان زمانی که همه معتقد بودند شاه نوکر آمریکاست، خود شاه تلاش می کرد تا به هر نحو می تواند روی آمریکایی ها را کم کند. سالها مردم ما از حکومت متنفر بودند، چون آن را عامل بیگانگان می دانستند، حکومت هم از روشنفکران و سیاستمداران متنفر بود، چون آنها را عامل بیگانه می دانست و عجیب است که مردم در این میان بیش از دولت و روشنفکران شیفته فرهنگ فرنگی می شدند. جنبش سبز تا حد زیادی این بیگانه ستیزی را رسما و علنا انکار کرد. شاید کمتر کسانی بتوانند به ارزش واقعه سیزده آبان یا شانزده آذر یا روز قدس پی ببرند. مردمی که ایستاده بودند و علنا علیه بیگانه ستیزی شعار می دادند و به این اندیشه بودند که همواره حکومت ضعف های خود را پشت سر دشمنی با بیگانه ای پنهان می کند که وجود واقعی ندارد. شاید این سووال برای بسیاری هنوز مطرح نشده که چگونه ایران با این موقعیت سوق الجیشی دارای تضاد منافع با آمریکا و اسرائیل و انگلیس است، ولی با چین و روسیه تضاد منافع ندارد؟

سویه دیگر قضیه نیز آزاردهنده است، و آن شیفتگی بی انتهای مردم در مقابل خارجی و فرنگ است. اینکه همه توطئه ها زیر سر خارجی هاست، و آنها در همه جا دست دارند، و آنها همه با هم ارتباط دارند، بخش هایی از شیفتگی ناگفته ما در برابر آنهاست. به نظرم می رسد که گسترش رابطه ایرانیان داخل و خارج، توسعه اینترنت، جنبش اصلاحات و بیش از همه جنبش سبز، توانست تلقی ایرانیان نسبت به فرنگی ها را واقعی کند. نه شیفته و نه متنفر، تصویری نسبتا واقعی از مردمانی که در جهانی دیگر زندگی می کنند. می خواهم بگویم که جنبش سبز یک راه بزرگ و مهم ورود ایرانیان به عرصه خبری و فکری جهان بود، کاری که در عصر اصلاحات آغاز شده بود. نمی خواهم بگویم که ما ایرانیان چرا خودمان را به فرنگی ها خوب معرفی نکردیم. اصلا این وظیفه ما نیست، آنها نیز وظیفه داشتند و دارند که به عنوان یک مرکز مهم تمدنی به ایران نگاه کنند. اینکه هنوز برخی از آمریکایی ها ایرانی ها و عرب ها را اشتباه می گیرند، اشکالی بر ایرانی ها و عرب ها نیست، اشکال از آمریکایی است که به خودش زحمت نداده است تا حداقل تاریخ یا جغرافیا را خوب بخواند، ضمن اینکه بخش وسیعی از جهان، ایران را بخوبی می شناسند. نمی خواهم به این سو یا آن سو نگاه کنم، مساله اصلی رسیدن به تعادل در نگاه به جهانی بیرون جغرافیای ماست. جنبش سبز به دلیل ماهیت طبقه متوسط بیش از هر زمانی نگاه ما را به جهان واقع گرا کرد.

جنون دیگری که اگر گنجی را نکشد، مطمئنا مرا خواهد کشت، جنون دین ستیزی است. رابطه من و گنجی را به هم نزنید و از این جمله چنین برداشت نکنید که من قصد دارم گنجی را دین ستیز معرفی کنم. اما برخی شیوه های او و بسیاری از ایرانیان را در مباحث دینی نمی پسندم. بسیاری از ما ایرانیان، بخصوص روشنفکران ما، عادت دارند تلافی تمام ظلم و مصیبتی که در ایران و از دست حکومت استبداد دینی کشیده اند، تا همین نیم ساعت آینده از همه مسلمین جهان بستانند. بسیاری از روشنفکران ما، معمولا اعتقادات دینی یا ایمانی خودشان را شخصی و درست می دانند، اما به دیگران حق نمی دهند مثل آنها باشند. طرف اسمش " سید اسدالله جدید الاسلام" است، آنوقت به من می گوید چرا اسم تو " سید ابراهیم نبوی" است! بسیاری از روشنفکران ما توجه نمی کنند که با معیارهای عقلانی، وارد حوزه ایمانی شدن، کاری خطرناک است. این خطری نیست که باید با افتخار از آن یاد کنیم، این خطری کمابیش احمقانه است که باید از آن اجتناب کنیم. وقتی مطمئن هستیم که بیان چیزی هر چند حقیقت، گروهی از مردمان عادی و خوب را به دشمنی می کشاند، چه لزومی دارد این کشف حقیقت فوری؟ نیم ساعت صبر کنید. تمام نمی شود. همه مسلمانان جهان را به یک چوب راندن، و جایی برای مومنانی که فلسفه دین نمی دانند و نمی خواهند و تنها با ایمان خدا و شریعت او حال می کنند و کاری هم به میز بغلی ندارند، قائل نبودن، از خردمندی و کیاست دور است.

کسانی که به دنبال هر حجابی خطر اسلام گرایی را می بینند، ناخواسته مسلمانان را بسوی بنیادگرایی سوق می دهند. و کسانی که دائما اصرار می کنند تا اثبات کنند دین با دموکراسی و تمدن سازگار نیست، عملا باعث فاصله گرفتن عموم مسلمانان با دموکراسی می شوند. ما ایرانیان زهر حکومت دینی را چشیده ایم و زشتی تعصبات دینی را حس کرده ایم، اما اگر خردمند باشیم، نباید به تعصب و کوردلی دامن بزنیم، کاری که می کنیم. گاهی اوقات به نظر من به دلیل درک " بیرون از ایران" و " درون ایران" مفاهیم برای مردمان این سو و آن سوی آب فرق می کند. وقتی مردم داخل از عاشورا حرف می زنند، آن را به عنوان آئینی می بینند که چهارصد سال بوده و سی سال است که نوحه های عاشورا از کافی به " رپ آبادانی" و " ترانه های مهستی" و ریتم حسن خشتک رسیده است. آنها عاشورا را چیزی دیگر می بینند، اما در بیرون داستانی دیگر است. در بیرون ایران آئین های دینی وجود و نماد روشنی ندارد، حداقل در دنیای غرب، به همین دلیل تلقی معوجی از آن دیده می شود.

آنچه ما در حوزه دین می کنیم، و توهین هایی که به مسلمانان روا می داریم، بسیار وحشتناک است و جز به توسعه بنیادگرایی نخواهد رسید. اصولا سوق دادن مسلمانان به سوی سیاست و تلقی سیاسی از دین یا تلقی دینی از سیاست، محل درگیری است که باید شدیدا از آن اجتناب کنیم. شاید یکی از بزرگترین ارزش های جنبش سبز، بازگرداندن دین و رفتار دینی به سرجای خودش است. مردم ما گاهی نماز می خوانند و گاهی نمی خوانند، آنها الله اکبر را می گویند و فرقی با مرگ بر دیکتاتور برایشان ندارد، برای بسیاری از ایرانیان ترانه " الله اکبر" روز 22 بهمن همچنان دلنشین است، چون آن را در روزهای خوش شنیده اند. اما گوئی که یادشان می رود مردمان دیگر هم می توانند و می توانستند روزی خوش داشته باشند.

جنبش سبز، جنبشی دینی نیست، اما بسیاری از رهبران آن اهل دین اند و مسلمانانی دموکرات اند، از سوی دیگر یادمان نرود که دین ستیزی ما براحتی می تواند زندگی مردم داخل ایران را با خطر مرگ مواجه کند. اینکه برخی از دوستان ما به روشنفکران هشدار می دهند که از دادن شعارهای اسلامی اجتناب کنند، نوعی فرافکنی با خود است. بسیاری از سکولارهای کشور ما، در سال انقلاب، از تندترین شعارهای دینی و حکومت دینی دفاع می کردند و حالا به مرتبه سکولاریسم عروج کرده اند. در حالی که نسل موجود، اشتباه آنان را تکرار نمی کند، این نسل برخلاف نسل قبلی اهل کتاب خواندن است و هر چیزی را سر جای خود می گذارد.

جنبش سبز جنون ضد دینی را رها کرد و در کنار آن جنون ضد چپ را که یکی دیگر از عوارض بیماری های سیاسی ماست. جنون ضد چپ بودن، که تقریبا همه زیستگان و پرورش یافتگان سی سال بعد از انقلاب آثار آن را در خود دارند، یکی دیگر از بیماری های خطرناک ماست. می خواستم در همین جا به جنون ضد چپ بپردازم و زیان هایی که هیستری ضد چپ بودن به ما زده است را بگویم، اما انگار این مهم، فرصتی دیگر می طلبد.

جنبش سبز، یکی از بی عقده ترین حرکت های اجتماعی دوران ماست، اگرچه در یکی از سخت ترین روزها به ثمر نشسته است. این جنبش به دور از جنون بیگانه ستیزی، جنون دین ستیزی و جنون چپ ستیزی، کار خود را می کند و راه خود را می رود. هر گاه دچار یکی از این حالات جنون شدید، شیشه شربت سبزی که بالای سرتان است بردارید و یک قاشق در روز مصرف کنید

Wednesday, January 20, 2010

سكوت سبز

سكوت سبز - از همسر مهربان و سبز انديشم

سكوت مي كنم

تنها امروز را سكوت مي كنم

سكوتم فرياد است، فرياد

در اين شهر سياه سكوتم رنگ مي گيرد

رنگي از من از تو

رنگي از ما

سكوتي به رنگ سبز

Wednesday, January 6, 2010

افشای اقدامی دیگر توسط کودتاچیان برای بدنام کردن جنبش سبز

افشای اقدامی دیگر توسط کودتاچیان برای بدنام کردن جنبش سبز

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی سایتک گروهی از زنان و دختران مزدور حکومتی قصد دارند تا ترفند دیگری را جهت خاموش کردن جنبش سبز و سرکوب آن به اجرا بگذارند.


طبق گزارشات رسیده گروهی از زنان و دختران معلوم‌الحال روز شنبه 19 دی ماه 1388 (شنبه پیش رو) قصد دارند در خیابان‌ها تجمع کرده و در حالی که نمادهای سبز به همراه دارند علیه حجاب اجباری اعتراض کنند و برخی نیز کشف حجاب کنند و با منتسب کردن این حرکت به جنبش سبز زمینه سرکوب شدیدتر را فراهم آورده و خواهران محجبه حامی جنبش سبز را از جنبش جدا کنند.


تنها کاری که می‌توان برای خنثی کردن این ترفند انجام داد اطلاع رسانی وسیع در این زمینه است.

یک 90 داغ‌تر از 90 های دیگر

یک 90 داغ‌تر از 90 های دیگر

محمد دادکان در برنامه نود دوشنبه‌شب 14 دی‌ماه 88 - گفته شده که او یک نشان سبز روی یقه کتش داشته است

«عدد 3 را بفرستید»

از صبح روز دوشنبه پیامک‌هایی روی گوشی شهروندان معترض به انتخابات ریاست‌جمهوری خردادماه دست‌به‌دست می‌گشت که با جمله‌بندی و کلمات متنوعی از آنان دعوت می‌کرد برای نشان‌دادن اتحاد جنبش سبز، دوشنبه‌شب در مسابقه تلفنی برنامه نود گزینه سوم را انتخاب کنند. در برخی از این پیامک‌ها هم از مخاطبان صرفا خواسته شده بود به گزینه آخر رای بدهند.

در همین حال برخی نیز بدبینانه به این دعوت نگاه می‌کردند و از جمله به سود مادی شرکت همراه اول از این دعوت اشاره می‌کردند. برخی دیگر نیز نسبت به امکان سوءاستفاده‌های بعدی از شماره تلفن‌های همراه معترضان به انتخابات هشدار می‌دادند.

75 درصد برای سبز‌ها

با این حال با آغاز دیرهنگام و با تاخیر برنامه این‌هفته نود و طرح سوال سه گزینه‌ای برنامه، آمار گزینه سوم با فاصله‌ای قابل‌توجه بالا می‌رفت. سوال برنامه از مخاطبانش این بود که دلیل افت فوتبال ایران کدام گزینه است: 1. ضعف مدیریت، 2. ضعف مربیان، 3. خداحافظی نسل طلایی فوتبال.

با وجود تاکید چندباره کارشناس‌های برنامه بر درستی گزینه اول، میله گزینه سوم در نمودار برنامه به سرعت بالا رفت و در طول برنامه بین 70 تا 80 درصد در نوسان بود و عاقبت در پایان برنامه با جمیعیت بیش از 1.800.000 نفر، میله گزینه سوم 75درصد از پاسخ‌ها را به خود اختصاص داد.

برخی از کسانی که این برنامه را تماشا کرده‌اند می‌گویند شمارش آرای گزینه سوم از میانه برنامه متوقف شده بود و تا پایان برنامه همچنان آمار این گزینه ثابت ماند.

به این ترتیب در حرکتی که از صبح روز دوشنبه آغاز شد و در ساعاتی محدود تا دوشنبه‌شب ادامه پیدا کرد، معترضان به نتایج انتخابات توانستند با وجود نگرانی‌ها درباره احتمال سوءاستفاده از شماره‌ها، در یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون دولتی ایران، خود را به رخ مقامات بکشند.

رییس فوتبال دولت خاتمی در استودیوی نود

اما جنجالی‌بودن برنامه شب گذشته نود به این رقابت پیامکی محدود نشد. در نیمه دوم این برنامه، محمد دادکان، رییس فدراسیون فوتبال ایران در دولت سید محمد خاتمی، به استودیو آمد تا به انتقادهای مجری-کارشناس نام‌آور برنامه نود، عادل فردوسی‌پور، پاسخ دهد.

انتقادهای صریح دادکان درباره نحوه مدیریت بر فوتبال ایران رد دولت احمدی‌نژاد، حس و حالی گرم‌تر به نود این‌هفته داد. او از جمله با مقایسه رقم قراردادهای مربیان تیم‌های فوتبال ایران در دوره مدیریتی خود و دوره مدیریتی محمد علی‌آبادی در دولت نهم، به تفاوت کلان این مبالغ اشاره کرد که تا 20 برابر افزایش داشته‌اند.

دادکان، این دستمزدها را برای مربیان خیلی زیاد دانست و از «ریخت‌وپاش»های حوزه فوتبال ایران به‌شدت انتقاد کرد.

او همچنین گفت قراردادبستن با علی دایی و افشین قطبی به عنوان سرمربی تیم ملی در جهت سوءاستفاده دولت از محبوبیت این دو چهره بوده است.

افتخار به اخراج از دولت احمدی‌نژاد

دادکان در بخشی از صحبت‌هایش گفت: من اگر بمیرم، به این سه چیز افتخار می‌کنم: اول این‌که تیم ملی فوتبال را به جام جهانی بردم. دوم این‌که از جناب آقای خاتمی نشان لیاقت گرفتم. و سوم این‌که در دوره آقای علی‌آبادی اخراج شدم.

فردوسی‌پور در واکنش به این اظهارنظر دادکان، آن را «کـُد دادن» خواند و گفت: شما که دیگر حرف خودتان را زدید.

رییس فدراسیون فوتبال ایران در دولت هشتم، همچنین در انتقاد از نحوه مدیریت باشگاه‌های فوتبال ایران، به برکناری 12 مربی لیگ برتر در یک ساله گذشته اشاره کرد و گفت: در حال حاضر باشگاه‌ها به جای این‌كه در اختیار پیش‌كسوت‌های فوتبال باشد، در دست مدیران صنعتی و یا یک عده سپاهی است.

به این ترتیب این مدیر ورزشی «دولت اصلاحات» از فرصت برنامه نود برای دفاع از سابقه مدیریتی خود و پاسخ‌دادن به نقدهای مطرح‌شده در چهار سال گذشته از سوی مدیران ورزشی دولت احمدی‌نژاد بهره گرفت.

دادکان پا جای پای صفایی فراهانی گذاشت

دو سال پیش و در دوشنبه‌شب 3 دی‌ماه سال 86 نیز یک مدیر ورزشی دیگر از دولت خاتمی، به مصاف رسانه‌ای مدیران ورزشی دولت احمدی‌نژاد رفت.

در آن برنامه محسن صفایی فراهانی به عنوان رئیس كمیته انتقالی فدراسیون فوتبال و نماینده فیفا در این كمیته، درباره مباحث مطرح‌شده بین فدراسیون فوتبال ایران و فیفا صحبت‌هایی کرد که با واکنش مدیران دولتی روبه‌رو شد.

یک سال و نیم بعد محمود احمدی‌نژاد در مناظره‌ تلویزیونی‌اش با میرحسین موسوی، از صفایی فراهانی به عنوان یکی از کسانی که پرونده تخلف اقتصادی دارد نام برد و پس از انتخابات نیز او بازداشت شد تا شاید پاسخ‌گوی شکایتی باشد که به خاطر همین اظهارات احمدی‌نژاد، علیه او در دادگاه ثبت کرده بود.

دادکان در برنامه 90

دادکان در برنامه 90:

3 افتخار در زندگیم داشته ام: 1-رفتن به جام جهانی، 2-دریافت نشان مدیریت از آقای خاتمی، 3-اخراج توسط علی آبادی

1.8 میلیون نفر ... حاصل خبر رسانی چند ساعته ... حضور 2 ساعته ... احسنت موج سبز

از دیگر جملات عادل این بود که امشب ترافیک پیام کوتاه ما بسیار بالاست و خیلی از دوستان نمیتوانند پیامک ارسال کنند اما تلاش خود را بکنید

دادکان کولاک کرد . جمله ای از بیانیه موسوی را گفت: دویدن سهم کسانی است که نمی رسند و رسیدن سهم کسانی است که نمیدوند

طعنه دادکان به کودتاچیان :مدیران ما یا ارتشی هستند یا سپاهی

دادکان افشاگری کرد : علی دایی ، قلعه نوعی فقط بازیچه سیاسی حکومت در ورزش بودند !

وی همچنین در برخی از جملاتش اشاره کرد که اگر حرف بزنم میشوم ضد نظام و اقدام علیه امنیت ملی

دادکان در برنامه 90 اعلام کرد که 3 افتخار داشتم : 1) دریافت نشان لیاقت از جناب آقای خاتمی 2) بردن تیم ملی به جام جهانی 3) اخراج از تیم ملی توسط علی آبادی

دادکان؛ مقایسه جسورانه جمهوری اسلامی با زمان شاه!

دادکان برای اولین بار در TV رژیم شاه را بر سر جمهوری اسلامی کوبید

اشاره دادکان به جنبش سبز: جوانان به استادیوم نروند می روند خیابان

دکتر دادکان : پولهایی که ریخت و پاش میشود حق مردم محروم سیستان و بلو چستان است

نود دقیقه ای که قرار بود دادکان بتونه حرف بزنه طبق پیش بینی خودش شد بیست دقیقه

75 درصد رای به گزینه ای که در حالت عادی دو یا سه درصد بیشتر رای نمی آورد توسط سبزها برای نشان دادن اتحاد

با دخالت بیشرمانه حكومت دیكتاتور و عوامل آنها در صدا و سیما، زمان برنامه 90 و گفت و گو با محمد دادكان از 1 ساعت به یك ربع كاهش پیدا كرد

کت سبز نشان دادکان در برنامه نود

دادکان به صراحت از مافیای فوتبال ایران پرده برداشت !

Tuesday, January 5, 2010

محمد دادکان گل جنبش را دقیقه 90 وارد دروازه صدا و سیما کرد

محمد دادکان گل جنبش را دقیقه 90 وارد دروازه صدا و سیما کرد

دوشنبه شب محمد دادکان رئیس سابق فدراسیون فوتبال که دولت احمدی نژاد کنارش گذاشت، در برنامه 90 صدا و سیما پشت پرده های برکناری خود از فدارسیون فوتبال را فاش کرد. او در بخشی از مصاحبه خود گفت:

« علی آبادی رئیس سازمان تربیت بدنی به دنبال کسب ریاست فدراسیون فوتبال بود و به همین دلیل و به صورت غیرقانونی من را اخراج کرد. من بعد از جام جهانی اعلام کردم که دیگر در فدراسیون فوتبال نخواهم ماند و علی آبادی در انتخابات برای ریاست این فدراسیون ثبت نام کرد. در زمان ریاست من مسئولین وقت سازمان تربیت بدنی مشکلات بسیاری برای من و همکارانم ایجاد می کردند. نقش ریاست تربیت بدنی و شان وی در این حد نیست که تعیین کند تیم ملی چه تیمی را باید ببرد و چه کار باید بکند. در زمان جام جهانی از تیم ملی ایران هیچ کس دفاع و حمایت نکرد. گفتند دادكان می‌رود و یك نیروی جوان می‌آید و كار را می‌چرخاند. بعدها متوجه شدیم نیروی جوان‌ خودش و آقای كفاشیان بود. او خودش می‌خواست رئیس فدراسیون شود كه فیفا اجازه نداد و سرانجام كفاشیان شد با این تفاوت كه فامیلی این دو فرق می‌كرد.

من به ورزش برنخواهم گشت مگر برای خدمت به پیشکسوتان. حضور من در کادر مدیریتی باشگاه پرسپولیس شایعه‌ای بیش نیست و من فقط به خاطر خدمت به پیشکسوتان که هیچ توجهی به آنها نمی‌شود به ورزش خواهم آمد اما دیگر به فوتبال برنخواهم گشت.

من 3 افتخار در ورزش دارم که خواسته‌ام روی سنگ قبر من هم بنویسند. اول کسب لوح لیاقت مدیریت از دست آقای خاتمی. دوم صعود تیم ملی به جام جهانی و سوم اخراج از فدراسیون فوتبال به دست محمد علی آبادی.

دایی زمانی که به عنوان مربی تیم ملی انتخاب شد از من کسب اجازه کرد. به او گفتم که برای تو زود است و اگر ببازی کسی از تو حمایت نمی کنند و همه پشت تو پنهان می‌شوند. قلعه نوعی هم برای مربیگری تیم ملی به من زنگ زد و من به او هم گفتم که تو را به تیم ملی بردند تا هواداران استقلال را به تیم ملی نزدیک کنند و از محبوبیت تو استفاده کردند.

مطمئن باشید اینها دنبال این هستند كه با قطبی نیز این كار را انجام دهند. شما فكر می‌كنید قطبی را به خاطر دانشش آوردند؟ آنها قطبی را به دلیل محبوبیتی كه داشت سرمربی تیم ملی كردند تا این محبوبیت را از او بگیرند. فكر می‌كنید قطبی الان محبوب است. نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد كه این گونه نیست.

در زمان من نزدیک به 150 هزار تماشاگر وارد استادیوم می‌شد اما اکنون برای بازی تیم ملی 300 نفر به استادیوم می‌روند و این نشان از کاهش محبوبیت تیم ملی در میان مردم است.

اتفاقاتی افتاد كه باعث شد فوتبال ایران به این حال و روز بیفتد. صحبت بركناری من قبل از بازی‌‌های جام جهانی مطرح شد. ما در جام جهانی 2006 بازی‌های خوبی انجام دادیم و تا دقیقه 67 سه مسابقه‌ای كه برگزار كردیم با حریفان مساوی بودیم اما آن زمان ناكارشناسانی آمدند و این موضوع را بررسی كردند.

در بین دو دیدار ایران و پرتغال با كارتی كه داشتم می‌توانستم به رختكن بروم. همان زمان دیدم كه بازیكنان پرتغال ایستاده بودند و اسكولاری برای آنها صحبت می‌كرد، اما وقتی وارد رختكن تیم ملی شدم دیدم پای بازیكنان روی صندلی است. پرتغال توپ را دواند اما بازیكنان تیم ملی خودشان دویدند. آقای كارشناسی كه می‌آیی و می‌نشینی و می‌گویی ایران باید پرتغال را ببرد، مگر ایران می‌تواند این تیم را شكست دهد؟ آنهایی كه آن موقع این حرف را می‌زدند و به خاطر نتایج تیم ملی در جام‌جهانی از مردم عذرخواهی كردند چرا پس از شكست برابر بحرین، كویت، عربستان و قطر از مردم عذرخواهی نمی‌كنند؟ چرا حالا نمی‌گویند شرافت ملی زیر سئوال رفته است. من اخراج نشدم بلكه با این كار آقایان ایران اخراج شد.

این مردم هستند که باید بگویند که من آیا به فوتبال خدمت کرده‌ام یا نه و هیچ کس دیگری نمی تواند در این باره قضاوت کند

Sunday, January 3, 2010

بيانيه موسوي شروع راه تغيير نظام از درون است

ستايشي از بيانيه شماره 17 و نقدي بر منتقدان: بيانيه موسوي شروع راه تغيير نظام از درون است

احمد راد (منبع: جرس)

بيانيه اي كه در روز گذشته توسط ميرحسين موسوي صادر گرديد چنان بود كه گروه هاي مختلفي را به واكنش واداشت، چه طرفداران جنبش به اصطلاح سبز كه اين روزها ديگر خود را مخالف احمدي نژاد نميدانند و با تمام وجود بر نوع حكومتي كه احمدي نژاد ها از آن زاده ميشوند ميتازند و چه محافظه كاراني چون سردار محسن رضايي كه با آگاهي كامل از اينكه اگر تغيير بنيادي در نظام حاكم بر كشور ايجاد شود ديگر هيچ جايي براي آنان نيز در اين ميان نخواهد بود. اما هر يك از اين دو گروه كه به نظر بنده تا روزهاي آتي تعداد موضع گيرندگان در قبال اين بيانيه افزايش نيز خواهد يافت چه مي گويند.

از سويي مخالفين و معترضان به نتايج انتخابات كه از روز هاي اول دولت محمود احمدي نژاد را فاقد مشروعيت دانستند و از رهبران خود نيز همين انتظار را داشتند با تعجبي بجا از به كار بردن واژه دولت و نوعي مشروعيت دادن به آن توسط موسوي ابراز نارضايتي مي كنند و خواهان آنند كه همچنان بر موضع سابق پا فشاري شود و محمود احمدي نژاد به عنوان غاصب پست رياست جمهوري شناخته شود و از سوي ديگر محافظه كاران منتقد ،كه تعداد آنها با نزديك شدن به اوج اعتراضات و احتمال فروپاشي داخلي بيشتر نيز خواهد شد، با به فال نيك گرفتن اين بيانيه و پررنگ كردن به رسميت شناختن دولت توسط موسوي خواهان دادن فرصت دوباره به نامزد هاي دوره دهم رياست جمهوري و گروه متبوعشان هستند و در لفظي زيركانه كه اقاي رضايي آن را به كار برده اند اين فرصت را غنيمتي براي نظام جمهوري اسلامي و شخص اول حاكميت ايران برشمرده اند و تلويحا هشدار داده اند كه تا فرصت هست اين معركه را به نفع خود خاتمه دهيد و پيشنهاد كرده اند تا با نگاهي از بالا و از سر دلسوزي اين عمل را انجام دهيد. آقاي رضايي در اين نامه كه به آقاي خامنه اي نوشته شده است آورده است: "عقب نشینی آقای میر حسین موسوی از انکار دولت آقای احمدی نژاد و پیشنهاد سازنده ایشان به اینکه مجلس و قوه قضاییه به وظایف قانونی خود در قبال پاسخگو کردن دولت عمل کنند، هر چند دیر هنگام بود ولی می تواند سر آغاز یک حرکت وحدت بخش در جبهه معترضین با دیگران باشد. صدور پيامي از سوي حضرتعالي و يا رهنمودهايي در يك سخنراني مي تواند حركت جدیدی که برای وحدت، همدلی، برادری، گذشت و ایثار در جامعه شروع شده را تقویت و استمرار بخشد تا هم کسانی که در جناح های سیاسی اشتباهاتی داشته اند از اشتباه خود برگردند و همكاري با يكديگر را آغاز كنند و هم از شروع فعاليت افراط گرايان جلوگيري و دشمن كمين كرده را نا اميد سازند" .

اما در بطن اين بيانيه چه ميگذرد كه اينچنين جماعتي را مشوش و عده اي را حريص كرده است. بي شك جناب آقاي موسوي با تدبيري خاص اين بيانيه را نگاشته اند و تعلل چند روز پس از وقايع روز عاشورا نيز ميتواند گواه خوبي بر اين مدعا باشد، به هر حال با نگاهي به گذشته و موضع گيري هاي آقاي خامنه اي ميتوان اينچنين تحليل كرد كه اين بيانيه آغاز حركت موسوي و جنبش تحت حمايت ايشان به سمت ايجاد تغييرات اساسي در نظام خواهد بود و همان طور كه در بيانيه نيز آمده است اين حركت نياز آنچناني به رهبري از سوي فرد مشخصي ندارد و اين كلام به نوعي تهديد واضح آقاي خامنه اي و نظام حاكم است و به آنان هشدار ميدهد كه راه مردم راه مشخصي است و با از بين بردن عده اي تغيير نخواهد كرد: "همواره به اینجانب و دوستان گفته می شد که اگر شما اطلاعیه ندهید مردم به خیابانها نخواهند آمد و آنان از اعتراضات و مطالبات خود دست برخواهند داشت وآرامش به کشور برخواهد گشت. بنده به عنوان یک همراه جنبش عظیم سبز مردمی با این نظر موافق نبودم و می اندیشیدم که تا اصلاحات لازم با تکیه براصول روشن که می توان آنها را از قانون اساسی استخراج کرد، صورت نگیرد ، آب رفته به جوی باز نخواهد گشت.برای مراسم عاشورای حسینی علیرغم درخواستهای فراوان، نه جناب حجت الاسلام و المسلمین کروبی اطلاعیه دادند و نه حجت الاسلام و المسلمین خاتمی اطلاعیه صادر کردند و نه بنده و دوستانم. با این وصف یک بار دیگر مردمی خداجوی به صحنه آمدند و نشان دادند که شبکه های وسیع اجتماعی و مدنی که در طول انتخابات و بعد از آن به صورت خود جوش شکل گرفته است، منتظر اطلاعیه و بیانیه نمی مانند…بنده به صراحت و روشنی می گویم فرمان اعدام و قتل و زندانی کروبی و موسوی و امثال ما مشکل را حل نخواهد کرد."

نكته ديگر اين سخنان عدم تقبيح حركات و جنبش خود جوش مردم در روز عاشوراست كه نه تنها اين حركت تقبيح نشده است بلكه با بياني تاسف بار آن را نتيجه عمل كودتاچيان و نظام جمهوري اسلامي و كاملا طبيعي و به حق مي داند.

در اين بيانيه بر مخالفت علني بر نظام و نوع حكومت تاكيد شده است و پذيرفتن دولت محمود احمدي نژاد هم در اين راستا انجام گرديده است، به عبارتي بازي تكراري حكومت كه قبل از نيز در تشكل هاي دانشگاه ها همچون انجمن هاي اسلامي و ساير نهاد هاي مدني چون خانه كارگر، كمپين هاي زنان و دختران و نهاد هاي حقوق بشري انجام شده بود اين بار براي دولت تكرار شد. اگر انجمن هاي اسلامي منتخب دانشجويان با بدترين روش ها نابود شد و انجمن هاي اسلامي انتصابي جايگزين آن شد ، اگر ديده بان هاي حقوق بشر غير قانوني اعلام گرديد و حقوق بشر اسلامي جاي آن را گرفت و باز هم اگر خانه كارگر وسيله براي سركوب سنديكاهاي كارگري شد و اگر جامعه زنان زينب جايگزين نهاد هاي زنان و دختران ايران گرديد اينبار دولتي با حمايت قواي نظامي و ارتشي و با توپ و چماق جايگزين دولت برخاسته از راي مردم شد. حال در دانشگاه ها انجمن هاي اسلامي را انجمن جعلي و منتصب حكومت ناميدند و خانه كارگر را حكومتي خواندند و سازمان حقوق بشر اسلامي را ملعبه حكومتيان لقب دادند، اينبار نيز مهندس موسوي با بياني آشكار دولت احمدي نژاد را به عنوان دولت برخاسته از زور و حمايت حكومت ميپذيرد و به زيبايي همچون مردم معترض از اين سد ناقابل عبور كرده و خواهان نظامي جديد و بر آراي مردم ميشود." ما یک دولت و نظام صادق و رئوف و با شفقت و مبتنی بر آراء مردم می خواهیم که به تنوع آراء و عقاید مردم نه به شکل تهدید که بلکه بصورت یک فرصت نگاه کند"

با اين نگاه به بيانيه شماره 17 و با توجه به نكات بسيار پربار آن ميتوان اين بيانيه را شروع حركت جديد و همراه با مردم مهندس موسوي دانست. در اين بيانيه تاكيد شده است كه اگر برخورد هاي افراطي با مردم صورت گيرد آنان نيز به هر صورت جواب آن را خواهند داد." مشاهده فیلم های تکان دهنده عاشورا نشان می دهد که اگر شعارها و حرکات جاهایی به سمت افراط غیر قابل قبول کشانده می شود، ناشی از به زیر انداختن افراد بی گناه از روی پل ها و بلندی ها، تیراندازی ها و آدم زیر کردن ها و ترورهاست"

متن تحليلي و همچنين وقايع نگارانه آخرين بيانيه موسوي اميد هاي تازه اي از توان اين فرد براي ادامه رهبري جنبش مردمي به همگان ميدهد و با صراحت بهانه هاي حكومت از قبيل وابسته دانستن اين حركات به نيروهاي خارجي را كه اين روزها به وفور شنيده ميشود از آنها ميگيرد. ارائه ي راه حل هاي پنج گانه اي كه به هيچ عنوان از سوي حاكميت ايران پذيرفته نخواهد شد به نوعي جدا كردن مسير موسوي از مجلس، قوه قضاييه، رهبري و ساير اركان حكومت است. موسوي با تدبير خاصي خود را آماده شهادت ميخواند، مردم را از برخورد با عمال چماق به دست نمي ترساند، خواهان نظامي جديد و صادق و برخاسته از آراي مردم ميشود و در عين حال راه را براي كمتر كشته دادن و مبارزه با هزينه هر چه كمتر باز ميگذارد.

در اين اوضاع كه در ميان تمام هواداران ولايت فقيه ( به گفته تحليلگران حكومتي از راهپيمايي عاشوراييان) اعلام ميگردد كه تمام معترضان معاند هستند و حزب الشيطان و قتل آنان واجب است، مهندس موسوي بدون در نظر گرفتن اين دام قديمي و مبتذل كه در آن از دين به عنوان كثيف ترين ابزار سركوب استفاده مي شود، با توجه به آموزه هاي ديني روشنفكران عصر ما كه نزديكترين پله براي عبور از نظام هاي مبتني بر عقايد ديني ميباشد، دين رحماني را خواستار ميشود و آن را در مقابل قرائت فاشيستي از دين قرار ميدهد." ما معتقد به تفسیر رحمانی از اسلام هستیم که انسانها را یا هم کیش هم می دانند و یا همسانانی در خلقت. نگاهی که بر کرامت ذاتی انسان باور دارد و برنمی تابد که ضارب او در زندان با غذایی جز شبیه غذای او نگهداری شود و یا مورد شکنجه و امثال آن قرار گیرد."

در اين بيانيه از سخنراني آقاي خميني در مقابل نظام شاه نقل به قول شده است آن هم نه در زمان مذاكرات كه بنانگذار انقلاب اسلامي شاه را به مسالمت با مردم دعوت ميكرد بلكه از سخنان آقاي خميني در اوج درگيري ها و در پايان حكومت پهلوي ياد شده است. اين نشان از آن دارد كه تمام اميد هاي موسوي و تيم همراهش از بازگشت مقام رهبري به مسير خواست مردم قطع اميد شده است و از همين روست كه محسن رضايي با نگاهي تيز بينانه در نامه اي به آقاي خامنه اي تلويحا به ايشان هشدار ميدهد كه اين آخرين فرصت است و بهتر است كه اشتباه يا فريب خود را در زمان انتخابات و مخصوصا بعد از آن جبران كنند تا هم خود و هم ساير پياده نظام جمهوري اسلامي محكوم به سقوط نشوند.

به هر حال با صدور بيانيه 17 توسط مهندس موسوي انتظار ميرود كه مبارزات مردمي دامنه بيشتري و ابعاد وسيعتري پيدا كند و مردم اينبار نه در صف مجاهدين و رسانه هاي بيگانه كه تحت لواي اين سخنان به صورت واضح و آشكار با نظام جمهوري اسلامي به مقابله خواهند پرداخت و موسوي خود را كاملا در اين مسير قرار داد تا ديگران كه او را نيز مخالف چنين شعارهايي ميدادند بدانند كه اينچنين نخواهد بود

*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست.