Showing posts with label طنز ابراهيم نبوي. Show all posts
Showing posts with label طنز ابراهيم نبوي. Show all posts

Tuesday, November 24, 2009

باد هر جا که بخواهد می وزد - ابراهيم نبوي

من که مانده ام چه چیزی صدایش بزنم؟ چهار سال قبل وقتی احمدی نژاد رئیس جمهور شد، بطور خلاصه نام ا.ن. را انتخاب کردم. اینطوری هم مردم می فهمیدند منظور من کیست، هم کسانی که بدون خواندن متن موضوع را بو می کشیدند و دست شان می آمد که قضیه چیست و طرف کیست. اما یکی دو نفر از دوستان گفتند ننویس، گناه دارد. حالا اکثر آن دوستان یا به وسیله ا.ن. زندانی شده اند یا خودشان همان " ان" را در نوشته های شان بکار می برند. بعدا فکر کردم بنویسم الف نون که هم مخفف بود، هم تکرار نامش شامه مردم را آزار نمی داد، با این همه گفتم بگذار الفنون بنویسم که مودبانه تر باشد. حالا دیگر من می نویسم احمدی نژاد یا الفنون ولی همه می نویسند ان. چکارش کنیم؟ وقتی یک کسی واقعیت خودش را نشان داد که نمی شود به مردم گفت، باد آمد و بوی عنبر آورد، بالاخره مردم می فهمند، بخصوص وقتی که آدم وسط جلسه مجلس ول می کند می رود بیرون و تجدید وضو می کند. حالا می ترسیدی نمازت دیر بشود، همان صاحب نماز بزند به کمرت!

حالا هم که هلک و تلک، با دویست نفر تاجر و صد نفر مشاور تبلیغاتی، رفته برزیل. آدم مخش سوت می کشد. اصلا 300 نفر ایرانی در تاریخ برزیل وارد این کشور شده بودند؟ برزیل تولید کننده اقتصادی است؟ همسایه ماست؟ سابقه همکاری سیاسی با ما دارد؟ همفکر و هم کیش و هم زبان ماست؟ شده مثل بچه میلیاردرهای نفتی عربستان سعودی که با دویست تا عضو حرمسرا و صد تا داداش و نود تا مامان می روند هتل هفت ستاره جزایر قناری را دربست اجاره می کنند، که فروشنده های آنجا قورباغه رنگ کنند جای سانتریفیوژ بیندازند به طرف. این خط این هم نشان، اگر رفاقت ایران و برزیل به سه ماه کشید، من دیگر دست به قلم نمی برم. هنوز از تهران راه نیافتاده، هزاران نفر در برزیل علیه احمدی نژاد تظاهرات کردند. البته من آمارش را ندارم، عکس هم ندیدم، ولی وقتی کیهان می نویسد دهها نفر تظاهرات کردند، یعنی حداقل بین پنج تا ده هزار نفر بودند.

روش محاسبه جمعیت: یک میلیون نفر در تهران روز 25 خرداد تظاهرات کردند، بی بی سی گفت چند صد هزار نفر، کیهان نوشت چهار پنج هزار نفر. به همین دلیل برای محاسبه جمعیت مخالفان دولت کنونی از یکی از سه فرمول زیر می شود استفاده کرد:

روش اول: جمعیت واقعی= تعداد جمعیت اعلام شده توسط کیهان ضربدر 300

روش دوم: جمعیت واقعی= تعداد جمعیت اعلام شده توسط تلویزیون بی بی سی ضربدر 10

روش سوم: جمعیت واقعی= تعداد جمعیت اعلام شده توسط مجاهدین خلق تقسیم بر 10

آقای الفنون قرار است در 24 ساعتی که در برزیل خواهد بود، قرار است این برنامه ها را انجام دهد: مذاکرات دو جانبه هیات 200 نفره با طرف برزیلی، امضای اسناد توافقات تجاری( این اسناد به گفته یکی از سخنگویان دولت یک و نیم برابر کل اسنادی است که در پنجاه سال گذشته میان ایران و برزیل امضا شده است)، ملاقات با روسای مجلسین سنا و نمایندگان، سخنرانی در دانشگاه برازیلیا( احتمالا شبیه کربلای کلمبیا خواهد شد)، مصاحبه مطبوعاتی با شبکه تلویزیونی برزیل، دیدار با ایرانیان مقیم برزیل. آگاهان نکات مهم این دیدار را بشرح زیر اعلام کردند:

اول، اصولا ایران و برزیل پیوندهای مشترک زیادی با هم دارند، به همین دلیل در صد سال گذشته فقط یک بار 43 سال قبل شاه ایران لنگه کفش اش از هواپیما پرت شده بود توی سائوپولو، رفت آن را برداشت و سریعا برگشت.

دوم، برزیل یک کشور انقلابی است، ایران هم انقلابی است، به همین دلیل در سی سال گذشته ایران انقلابی با برزیل انقلابی هیچ ارتباطی نداشته است.

سوم، این ملاقات با برنامه ریزی دقیق صورت گرفته است. در پانزدهم فروردین متکی یک بار در حین تماشای مسابقه فوتبال برزیل، یاد این کشور افتاده و از آن زمان تصمیم گرفته شده است که رابطه ایران و برزیل در مورد غنی سازی اورانیوم جدی گرفته شود، به همین دلیل هم ایران اول با روسیه مذاکره کرد، بعد با ترکیه مذاکره کرد، بعد با هند مذاکره کرد، بعد، دقیقا چهار روز قبل دولت تصمیم گرفت برای انجام یک معامله دویست هزار دلاری اورانیوم، چهار میلیارد دلار معاملات دیگر با برزیل انجام دهد.

چهارم، یکی از مهم ترین دلایل برقراری ارتباط میان ایران و برزیل این است که در برزیل هیچ ایرانی غیر از کارکنان سفارت ایران زندگی نمی کنند، و به همین دلیل از نظر سیاسی اهمیت ویژه ای برای دولت دهم دارد.

پنجم، قرار است دولت از این به بعد کلیه داداش بازی و پوتین بازی هایش با روسیه و ونزوئلا را به برزیل منتقل کند.

ششم، یکی از مهم ترین روش های مدیریت جهان این است که آدم هی بگردد کشور جدیدی پیدا کند که در کلیه زمینه ها( بدون یک درجه تخفیف) با آن رابطه برقرار کند.

نتیجه گیری اخلاقی: آدم دستپاچه یک کار را ده بار انجام می دهد، می گوئید نه، صبر کنید ببینید تا سه ماه بعد اصلا ایران و برزیل برای همدیگر تره خورد می کنند؟

آرامش در طوفان

آقا کلی از اینکه ابطحی آزاد شده خوشحالم. در زندگی هرگز این قدر بخاطر آزادی یک انسان از زندان احساس خوبی نداشتم. اصلا این آدم، آدم حسابی است. خدا کند که زودتر بقیه هم آزاد شوند. کلی کار داریم که تا شانزده آذر باید انجام بدهیم. خوشبختی که یکی دو تا نیست!

اعلام شده که قرار است جلسه سران سه قوه با شرکت سران قبلی سه قوه، از جمله خاتمی و شاهرودی و هاشمی و لاریجانی و حداد عادل و ناطق نوری برگزار شود. البته که جلسه خوبی است. ظاهرا احمدی نژاد از رفتن به این جلسه خودداری کرده و به نظر می رسد بخاطر همین هم رفته به برزیل که خبرش را هم نشنود. نه که حالا خیلی خوشحال باشم و فکر کنم همه چیز حل شد. ولی همین که قرار باشد به قول علی لاریجانی " حقیقت در فضای مشت زنی سیاسی کشف نشود" و لاریجانی هم از هاشمی دفاع کند و بقیه هم بپذیرند که کشور در شرایط متعادل قرار بگیرد خوب است.

از نظر من جنبش سبز در شرایط آرامش و تعادل سیاسی تازه جای خودش را پیدا می کند. البته مطمئنم که آن طرف قضیه، یعنی رادیکال های کودتاچی، اصلا دوست ندارند که شرایط آرام بشود. بالاخره مردم که حق شان را می خواهند و تظاهرات شان را می کنند و رای شان را هم پس می گیرند، هر چه شرایط متعادل تر باشد، تعداد مردمی که به خیابان می روند بیشتر خواهد بود، و هر چه تعداد مردمی که به خیابان می روند بیشتر باشد، حجم خشونت کمتر خواهد بود و هر چه خشونت کمتر باشد، جنبش سبز رشد بیشتری می کند. علی لاریجانی دیروز گفت: " فضای سیاسی ایران نیازمند آرامش است."

راه رسیدن به آرامش چنین است

احمدی نژاد شش ماه حرف نزند، در نتیجه خامنه ای هم مجبور نیست از احمدی نژاد دفاع کند و به جلسات شعرخوانی اش می رسد، در نتیجه چون خامنه ای حرف نمی زند، مردم کشته نمی شوند و زندانی ها هم آزاد می شوند، در نتیجه چون مردم کشته نمی شوند تظاهرات آرام برای اعتراض به دولت کودتا با حضور گسترده مردم و بدون شعار تند برگزار می شود، در نتیجه مجلس می تواند براساس خواسته مردم دولت را استیضاح و برکنار کند. در نتیجه رهبری هم می تواند برود چالوس، یوسفعلی میرشکاک را هم با خودش ببرد که برایش شعر بخواند، در نتیجه مردم زندگی شان را می کنند. حرف عجیبی زدم؟ دولت هیچ وقت چنین عقب نشینی نمی کند؟ آقا حاضر نیست جا بزند؟ اشتباه می کنید، حکومت دو راه دارد، یا باید در یک زمان سه ساله تغییر کند، یا در یک زمان شش ماهه.

جنبش سبز پیروز شد

اشکال ما این است که فکر می کنیم که جنبش سبز یک انقلاب است که انتظار داریم اتفاقی بیافتد تا معلوم شود پیروز شده است. جنبش هیچ وقت پیروز نمی شود، هیچ وقت هم تمام نمی شود، البته به شرط اینکه آغاز بشود. ممکن است سالها بگذرد و یک جنبش آغاز نشود، مثلا جنبش حقوق مدنی آمریکا ممکن بود هرگز آغاز نشود، اما وقتی آغاز شد، یکی از مراحل اش مثلا این است که اوباما، به عنوان یک سیاهپوست رئیس جمهور آمریکا شد. در ایران جنبش احقاق حقوق مدنی به نام جنبش سبز تازه شروع شده است، تا به جایی برسیم که مردم احساس کنند همه چیز همان است که می خواهند، سالها وقت لازم است. تغییر حکومت جمهوری اسلامی ممکن است جنبش سبز را تسریع کند. تازه داستان شروع می شود. فکر کردید به همین سادگی است که یک دولت تغییر کند و تمام شد رفت؟ تازه اول دعواست و تازه اول عشق است.

پنجاه سال قبل، ماشین جیپ شبیه جعبه بود، دوج شبیه کشتی بود، فولکس شبیه نیم دایره بود، رنج روور شبیه مکعب مستطیل بود، هر ماشینی یک شکلی داشت، امروز بعد از پنجاه سال همه ماشین ها شبیه تخم مرغ هستند. فقط یک قانون است که باعث شباهت همه ماشین ها به هم شده است. و آن قانون " باد" است، باد قوی ترین قانون برای هر چیزی است که حرکت می کند. همه طراحان و سرمایه داران و مردم و حکومت ها باید این قانون را در نظر بگیرند. جنبش سبز یک محتوا و یک خواسته ندارد، جنبش سبز، یک نوع رسانه و یک شکل و یک شیوه رفتار سیاسی اجتماعی است. این شیوه همه را تغییر می دهد. در مقابل باد می شود مقاومت کرد، ولی این احمقانه ترین کاری است که می شود کرد.

Sunday, November 22, 2009

منوچ کمار برزیل را کشف کرد - ابراهيم نبوي

منوچ کمار برزیل را کشف کرد - ابراهيم نبوي

مژده مژده، به فاصله یک هفته بعد از این که نزدیک بود کریستف کلمب های اقتصادی اتمی دولت دهم، ترکیه را کشف کنند و درست در حال کشف هند توسط منوچ کمار، احتمالا در حال تماشای مراسم سالانه کارناوال سائوپولو توسط صادق محصولی، کشور برزیل کشف شد. دولت اعلام کرد که هفته آینده رئیس جمهور با یک هیات 300 نفره به برزیل می رود تا دهها قرارداد اقتصادی با این کشور ببندد، یکی از مسوولان دولت گفت" میزان قراردادهایی که هفته آینده میان برزیل و ایران امضا شده است، یک و نیم برابر کل قراردادهایی است که در پنجاه سال گذشته بین این دو کشور بسته شده است. نکته مهم این است که دولت به عقلش نرسیده به دلایلی که تا به حال باعث شده میان ایران و برزیل رابطه اقتصادی وجود نداشته باشد، فکر کند.

یکی از آگاهان از نحوه کشف برزیل توسط دولت دهم خبر داد.

روز، داخلی، اتاق استراحت ریاست جمهوری

منوچ کمار، معروف به منوچهر متکی به دلیل بیکاری ناشی از سرزدگی تاریخی احمدی نژاد و بانو به سراسر گیتی، مشغول استراحت است. روبروی تلویزیون نشسته و دارد کانال عوض می کند، یک دفعه مقادیر معتنابهی بانوی لخت نقاشی شده از جلوی دوربین رد می شوند، یک شیئی چرخان سبز و زرد رد می شود و یک چیز قرمز وارد کادر می شود و منوچ کمار یک دفعه چشمهایش مثل جلسه دیدار با بانوی همتای خودش در ونزوئلا هفت تا می شود. یک لحظه روی مبل راست راست می نشیند و خیره خیره به کارناوال سائوپولو نگاه می کند. در همین حال دکتر الفنون سرزده از پنجره می افتد توی اتاق. منوچ راست روی پایش می ایستد.

منوچ: سسسلام

الفنون( نگاهی به تلویزیون و لنگ و پاچه های سرگردان می کند): این چیه اون وقت؟

منوچ: به حضرت عباس هیچی، به مرگ مادرم هیچی، بخدا داشتم کار تحقیقاتی می کردم.

الفنون( چشمانش به تلویزیون است): تحقیقات راجع به؟

منوچ: حاج آقا! داشتم فکر می کردم مشکل غنی سازی و جایگزینی اقتصادی مون رو چطوری حل کنیم؟

الفنون: ای دروغ گو، آبروت رو می برم، بگو چی می دیدی( و خیره می شود)

منوچ: شما دقت کنید، این برزیله، بزرگترین اقتصاد آمریکای لاتین.....

الفنون: بیخودی دروغ نگو، برزیل چه ربطی به اقتصاد داره، فوقش به فوتبال مربوطه...

منوچ: بخدا اگر دروغ بگم، برزیل الآن اقتصاد اول آمریکای لاتینه، ما می تونیم بیست میلیارد باهاش قرارداد ببندیم. بخدا اگر دروغ بگم.

و منوچهر بخاطر اینکه بتواند تماشای کارناوال آن شب سائوپولو را توجیه کند، به مدت سه روز دلیل آورد تا دولت قانع شود که هشتاد درصد اقتصاد ایران را برمبنای مواضع آن لحظه منوچ کمار تنظیم کند.

ابطحی آزاد شد

اصولا به نظرم سخنگو بودن دردسر دارد. گاهی اوقات همین که یک آدم بلد باشد حرف بزند، معنی اش این است که احتمال دارد شعور هم داشته باشد، و همین که شعور داشته باشد، معنی اش این است که سرنوشت خوبی ندارد، یا زندانی می شود، یا تبعیدش می کنند یا می رود به جایی که عرب نی می اندازد. البته پارسال و سال قبل و سال قبل ترش و اصولا از وقتی احمدی نژاد الهام و بانو را کشف کرد، آنها شروع کردند به رفتن به عربستان، ولی منظور ما به جایی که عرب نی انداخت عربستان نیست، منظورمان همان جایی است که بقیه آب خنک می خورند. اصولا جایی که عرب های نی می اندازند، بقیه آب خنک می خورند. ببینید، من اصلا نمی خواستم در این موارد حرف بزنم. من می خواستم بگویم که اکثر کسانی که در طول سی سال گذشته سخنگوی دولت ها بودند، یا زندانی شدند، یا برای همیشه از ایران خارج شدند، یا برای همیشه ساکت شدند و انگار نه انگار یک روزی وجود داشتند.

مثلا همین ابطحی عزیز که امروز آزاد شد و رفت خانه شان و اولین عکس اش را با خانواده اش و با آقای خاتمی منتشر کرد. ابطحی سالها سخنگوی پیدا و پنهان آقای خاتمی بود، امروز به همین جرم، و البته به جرم شرکت در تظاهراتی که سه میلیون نفر در آن حضور داشتند، به شش سال حبس تعزیری محکوم شد و با دادن هفتصد میلیون وثیقه آزاد شد و به خانه رفت. اولین یادداشت اینترنتی اش را هم با مطلع " به نام خدای آزادی" آغاز کرد و نوشت" دوران هجر را گذراندیم و زنده ایم/ ما را به سخت جانی مان این گمان نبود." از شنیدن خبر آزادی ابطحی و دیدن تصویر او و خواندن مطلبش بسی خوشنود شدم.

در کل منظورم این است که سخنگو بودن کلا " نیامد" دارد، مثلا آیت الله خمینی سه سخنگو در خارج داشت و دو سخنگو در داخل، بنی صدر و یزدی و قطب زاده در خارج بودند و آیت الله مطهری و منتظری در داخل، بنی صدر که رفت پاریس گل بچیند، یزدی هم که سی سال است در حال پاسخ دادن به اتهاماتش است، قطب زاده هم که اعدام شد. آیت الله مطهری هم ترور شد، آقای منتظری هم که دو سال سخنگو بود، بیست سال در محاصره. بعد هم که بازرگان نخست وزیر شد و یزدی سخنگویش بود، بعدا هم بهزاد نبوی سخنگوی دولت موسوی و خامنه ای بود و حالا زندانی است. در دوره هاشمی رفسنجانی هم آقای حبیبی سخنگوی دولت بود و الآن سالهاست جز در آرشیو گل آقا هیچ جا اثری از آثارش نیست. در دولت خاتمی هم دو تا سخنگو بود، یکی مهاجرانی بود که رفته است جایی که تونی بلر نی انداخت، یکی هم رمضان زاده که مشغول کشیدن حبس است. شما فکر می کنید چرا دولت احمدی نژاد، الآن چند ماه است سخنگو ندارد؟

بدهی خارجی به بیست و یک میلیارد دلار رسید

اعلام شد که بدهی خارجی دولت ایران به 21 میلیارد و 575 میلیون دلار رسیده است. این را اضافه کنید به فروش 300 میلیارد تومان نفت در چهار سال اول ریاست جمهوری الفنون، و به آن اضافه کنید نابودی حیثیت کل حکومت و رفتن آبروی ایران و به آن اضافه کنید از بین رفتن میلیاردها دلار روابط ایران با جهان که هر ذره اش با مصیبت و بدبختی ایجاد شده بود و به آن اضافه کنید مرگ هزاران ایرانی به دلیل بی کفایتی و بی لیاقتی، مثلا 950 نفر فقط به دلیل سرمای هوا در یک ماه کشته شدند، یادتان نرفته که؟ به همه اینها اضافه کنید یک هجده میلیارد طلا و ارز به باد رفته در ترکیه و .... همین طور ادامه بدهم خودم گریه ام می گیرد. همه اینها هزینه شد تا این تحفه ارادانی مثل آئینه دق هر روز جلوی چشم ما باشد. شش ماه دیگر نه یک سال بعد که می رود همان جایی که عرب و آب خنک و از این چیزها، ولی این رسمش نبود.

کردان درگذشت

هر چه بود، فعلا دستش از دنیا کوتاه است. خدا هم رحمتش کند. بد بود یا خوب بود. علی کردان امروز درگذشت. اصولا این اصطلاح احترام گذاشتن به کسی که دستش از دنیا کوتاه است، چیز خوبی است. حالا هر چه می خواهی بگوئی او که نمی تواند جواب بدهد، پس بیخودی نه از مرگ کسی خوشحالی کن نه آرزوی مرگ کسی را بکن. بدترین چیزی که آدمها با آرزوی مرگ از دشمن شان می گیرند، امکان اصلاح است. بگذریم.

جوانفکر و پیرمغز

آخر این چه اسم نامربوطی بود روی این موجود نامعقول گذاشتند؟ اسمش جوانفکر است ولی حرفهایش را که می شنوی انگار مخش مثل صادق محصولی از جلسه مجلس خارج شده، بابا! این چه حرفی است که می زنی پسرجان؟ البته بگویم که مصاحبه بسیار خوبی کرده بود روزنامه فرهیختگان با جوانفکر صادق مغز، که تابناک هم بازتابش داده بود. معمولا تابناک چیز درست و حسابی منتشر نمی کند، به همین دلیل انتشار این مصاحبه تعجب حضار را برانگیخت. جوانفکر در پاسخ به سووال خبرنگار گفته است " هر کسی بخواهد می تواند رای اش را از موسوی پس بگیرد و آن را به احمدی نژاد بدهد."

به نظر شما برادر جوانفکر نمی فهمد که مردم چه می گویند؟ یا خیلی بامزه است؟ من فکر می کنم احتمالا دچار توهم نمک شده و بقول مکس فکر می کند " گوله نمک" است و یک جمله که می گوید دست روی شکم، قل بخور روی زمین، آی شیرینم آی نمکم! آقای شیرینفکر در این مصاحبه در مورد اعتراضات انتخاباتی گفته است " آقای احمدی نژاد وقتی بحث خس و خاشاک را مطرح کردند، محدود به آشوب طلبان و کسانی می شد که دست به اغتشاش زدند." یعنی وقتی روز 26 خرداد، که چهار روز بعد از آن اعتراض مردم توسط نیروی انتظامی به آشوب کشیده شد، احمدی نژاد به کسانی که چهار روز بعد قرار بود اعتراض کنند، گفته بود خس و خاشاک؟

من نمی فهمم چرا همه دارند تاریخ را جابجا می کنند تا اتهامات شان درست دربیاید، آن از دادستانی که یکی را روز 22 خرداد دستگیر می کند به اتهام شرکت در تظاهراتی که روز 25 خرداد برگزار خواهد شد، یا پنج نفر را که روز 12 اردیبهشت دستگیر شده اند، به اتهام اعتراضات انتخاباتی که یک ماه بعد از دستگیری شان اتفاق خواهد افتاد، محاکمه می کنند و مساله مهم این است که آنها هم اعتراف می کنند و حکم اعدام هم صادر می شود. بیخودی نیست که مخ آدم دچار صدای مشکوک می شود و صادق محصولی از جلسه می رود بیرون.

روزنامه توس محاکمه شد

نه، شوخی نمی کنم، کاملا جدی است. همین امروز هم اتفاق افتاد. روزنامه توس که در سال 1377 توقیف شده بود، مدیر مسوولش جوادی حصار بود، سردبیرش شمس الواعظین بود، طنزنویس اش منم که الآن در بلژیک هستم، مدیرش سازگارا بود که الآن در واشنگتن است، از پنجاه نفر نویسندگانش هر کدام شان یک جای دنیا هستند، یا اگر در ایران باشند تا حالا دوازده بار رفته اند اوین و بیرون آمده اند، امروز محاکمه شد و دادگاه برخی از اتهامات به این روزنامه را جرم شناخت و بعضی را جرم نشناخت. مملکت امام زمان همین است، بهزاد نبوی و رمضان زاده و تاج زاده را روز 22 خرداد سه روز قبل از اینکه جرمی انجام بدهند دستگیر می کنند، بعد روزنامه ای را که ده سال است تبدیل به تاریخ شده است، دیروز محاکمه می کنند. تازه به من می گویند چرا طنز می نویسی؟

دانشجویان را دستگیر نکنید

باز آب افتاد دست یزید! شما که می ترسید چرا می روید شکار؟ این همه الدرم و بلدرم تان از کجا در می آید؟ بیخودی گیر سه پیچ داده اند به بچه های دانشجوی دانشگاهها و فکر می کنند جنبش سبز به وسیله آنها اداره می شود. هر روز ده تا را از دانشگاه زنجان و شیراز و آزاد و تهران و غیره می گیرند که شانزده آذر دانشگاه شلوغ نشود. بعد هم می شود مثل روز قدس یا سیزده آبان که این همه تهدید کردند که می زنیم و می کشیم و جنبش سبز علوی به پا می کنیم و آخرش روز واقعه که می شود، نمی فهمند ملت از کجا دارند می آیند. حالا فرض کنید دانشجویان دانشگاهها را بخاطر شانزده آذر گرفتید و شانزده آذر هیچ اتفاقی هم نیافتاد، ماه محرم می خواهید چه کنید؟ باید بروید حضرت ابوالفضل و امام حسین را دستگیر کنید. بابا جان! چرا نمی خواهید بفهمید. تمام شد. یک کاری نباید می کردید کردید، حالا هی می زنید توی سر لاریجانی، به او چه ربطی دارد، محصولی بود که صدا داد.