Showing posts with label دانشگاه. Show all posts
Showing posts with label دانشگاه. Show all posts

Thursday, February 4, 2010

نامه یک آزاده جنگ ایران و عراق به فرزند دربندش

نامه یک آزاده جنگ ایران و عراق به فرزند دربندش

اصغر هاشمی، پدر دانشجوی در بند سورنا هاشمی، که خود در جنگ ایران و عراق به اسارت درآمده بوده، در نامه ای برای فرزندش می نویسد:

«روزگاری از همه چیز گذشتم تا تو آزاد باشی حال که آزاد نیستی همه چیزم را می دهم برای سلامتی ات!»

به نام خالق پاکی ها

سورنا، پسرم، روزگاری بود که عکس کوچکت در پس زمینه خاک خاکریز دم به دم زمزمه التماس آلود چشمانم بود، خاک ِ تن به تیغ می تکاندیم و در راه حفظ وطن می رفتیم. وطن ترینم تو بودی و جان سپر جانت کردم، تنها نبودم، هزاران بودیم، تنها نبودم…

روزی به تلخی این روزها باران گلوله و خمپاره زمین را گهواره صدها شیرمرد کرد…

به خواب می رفتند آرام و لبخند از خاطره خنده ی مادر، همسر، فرزند می زدند و خرسند از باروت و گلوله ای که دیگر نمی توانست تنی را خونین کند…

من نیز سهم ام را گرفتم، چکمه ای به خون آغشته از زخم صورتم، کابل برق با تکه های تنم…

اسارت را به جان خریدم خرسند از این که تو آزادی، تو می خندی، تنها نبودم…

نشانمان بی نشانی، مفقود الاثر بودیم و ماه و سال یکی از بیماری، یکی زیر شکنجه، یکی به رگبار گلوله چشم می بست…

هیچ نشانی از اسارت ما نبود. دل گره زدم به ضریح میله های زندان که تو را آزاد ببینم، لباسم دخیل زخم های دوستان و همرزمانم شد تا تو گزندی نبینی…

امروز اما تلخ تر از آن روزهاست…

تو در بندی، تو اسیری، تو نمی خندی…

بیش از یک ماه می گذرد و نشانی جز اسارت تو ندارم…

وای بر من! نکند اسارت را از من به ارث بردی؟!

چرا تنها ماندم؟ همرزمانم کجایند؟ نکند سیلی به گوش تو می زنند؟! نکند نمی دانند؟! نمی دانند که تو از دو سالگی با عراقی ها می جنگیدی؟! که ترکش از تنم در می آوردی؟!

تنهایم… سورنا جان!

پسرم، ماجرای دانشگاه زنجان را فراموش نکرده ام

همرزم من نبودند آنان که به مرز تن فرزندان این خاک تجاوز کردند!

همرزم من نبودند آنان که در اندیشه حاشا بودند!

همرزم من نبودند آنان که تو را به بند کشیدند، از تحصیل محروم کردند…

همرزمانم را خوب می شناسم!

بگذارید فکر کنم که اینها از ما نیستند، بیگانه اند که چنین جفا می کنند

بگذارید فکر کنم همه آن روز شهید شدند و من زنده ماندم تا زجر بکشم…

تا آن روز که اگر شهیدی زنده مانده ندایم را پاسخ گوید!

روزگاری از همه چیز گذشتم تا تو آزاد باشی حال که آزاد نیستی همه چیزم را می دهم برای سلامتی ات!

و برای دوباره دیدنت…

اصغر هاشمی

Sunday, December 13, 2009

اطلاعیه جعلی ارتشی ها و پاره شدن عکس خمینی

دو سناریو با یک هدف

اطلاعیه جعلی ارتشی ها و پاره شدن عکس خمینی

در چند روز گذشته و تقریبا همزمان با به میدان آوردن سناریوی "پاره شدن عکس آیت الله خمینی"، یک طرح دیگری هم کلید زده شد که کمتر به آن توجه شد. نه تنها به آن توجه کافی نشد، بلکه باعث فریب برخی سایت ها و وبلاگ ها هم شد. یعنی سناریوی اعلامیه ارتشی ها در دفاع از جنبش سبز!

هر دو سناریو را ستاد کودتای 22 خرداد، بعنوان راه حل گریز از دهه اول محرم – بویژه تاسوعا و عاشورا - و گرفتار آمدن در محاصره تظاهرات توام با عزاداری "حسینی" مردم به اجرا گذاشت.

ارتش در 6 ماه گذشته به دور از حوادث خیابانی بوده و از این نظر احترام و اعتباری را در میان مردم برای خود فراهم آورده است. یعنی همان چیزی که سپاه و بسیج در این شش ماه به تاراج دادند و اکنون شنیده می شود که در میان برخی از فرماندهان سپاه انتقادهای تندی به سیاست های رهبر و فرمانده سپاه و رئیس ستاد کل نیروهای مسلح دراین ارتباط شکل گرفته است.

با اطلاعیه مجعول و مجهولی که بنام ارتش در روز 16 آذر در یک محفل خارج از کشور قرائت شده و فیلم آن نیز بلافاصله در شبکه یوتوب قرار گرفته، چند هدف زیر دنبال شده است:

1- شماری از فرماندهان کودتاچی سپاه جانشین فرماندهان کنونی ارتش شوند.

2- ارتش را به بهانه تکذیب و خنثی سازی این اطلاعیه مجبور به صدور اطلاعیه ای علیه جنبش سبز و موسوی و کروبی کنند.

3- رهبران جنبش سبز نظیر موسوی، کروبی، خاتمی و حتی رفسنجانی را متهم به تبانی با ارتش برای کودتا کنند.

سناریوی اطلاعیه ارتش نیز مانند سناریوی پاره کردن عکس آیت الله خمینی در دانشگاه که بصورت "دوقلو" به اجرا گذاشته شد، یکبار دیگر به همه دست اندرکاران امور خبری نشان داد که تنها حسن نیت و احساسات برای همراهی با جنبش مردم کافی نیست. باید شرایط حاکم بر کشور، عمق کودتا، پایگاه و خواستگاه اقتصادی کودتا و تجربه 30 ساله کودتاچی ها را شناخت و با مراجعه بی وقفه به موارد مشابه و کوچکتر گذشته، سناریوهای جدید را بازشناخت و رسوا کرد.

حاکمیت کودتا، بشدت نگران دهه اول ماه محرم است. آنها بشدت از روحانیونی که حاضر به قبول و تائید کودتا و دولت کودتا نشده اند زخم خورده اند. آنها تمام تلاش خود را کرده و می کنند تا در جبهه سبز شکاف ایجاد کنند و در درجه اول روحانیت را از پشت جبهه جنبش سبز جدا کنند. صحبت از حاکمیت بر افسانه ای ترین ثروت است و برای دفاع از این حاکمیت کودتا کرده اند. آنها که کودتا کرده اند، آنها از فجیع ترین روش ها در 6 ماه گذشته پرهیز نداشته و تا حد تجاوز به پسران و دختران بازداشتی در بازداشتگاه ها پیش رفتند، چطور ممکن است از پاره کردن عکس آیت الله خمینی و یا اطلاعیه صادر کردن بنام ارتشی ها پرهیز کنند و اگر سناریوهائی از اینگونه باعث نجاتشان از بحران مشروعیت و خروج از محاصره مردم شود، از آن چشم بپوشند؟

محمد نوری زاد: اعتراف می‌کنم‌؛ من عکس امام را پاره کردم‌!

محمد نوری زاد: اعتراف می‌کنم‌؛ من عکس امام را پاره کردم‌!

محمد نوری زاد در وبلاگ گاه نوشت با اشاره به حوادث رخ داده در یک هفته اخیر پیرامون ادعای رسانه ملی در توهین به تمثال امام از سوی دانشجویان معترض در ۱۶ آذر و زیر سوال بردن این اقدام صدا و سیما از سوی موسسه نشر آثار امام (ره) و اتهام به رسانه ملی جهت تهیه سناریو برای ضربه به جنبش سبز نوشته است:من شخصا مسئولیت پاره کردن عکس امام را به عهده می گیرم تا هرآنچه قرار است در این هفته و هفته آینده اتفاق بیفتد تکلیفش از همین حالا مشخص باشد.

اعتراف می کنم که‌: خطا کردم‌. احساساتی شدم‌. بچگی کردم و عکس امام را پاره کردم‌. دیدم شما طومار سپاه و بسیج و عزت امام را پاره کرده اید‌، من به عکس او بسنده کردم. دیدم شما نقشه راه امام را که حرمت نهادن به مردم و کرامت یک یک آنان در آن بود و هست‌، پاره کرده و پاره می کنید‌، زورم به عکس امام رسید.

دیدم شما وصیت نامه امام را که در آن به خیر وخوبی و عزت و سربلندی برای ایران و ایرانی تاکید شده‌، پاره می کنید‌، سهم من همان عکس امام شد. من با چشم برزخی خدا داده ام جمال مبارک امام را دیدم که به قیل و قال شما تبسم می کرد‌ و صدای دلنشین او را شنیدم که از یک بلندی برسرشما فریاد می زد و می فرمود‌: ای همه شما که برای پاره شدن عکس من گریبان می درید‌، آن روز که فرزندان مرا به جرم اعتراض آرام به نتیجه انتخابات به گلوله بستند و خونشان برزمین ریختند‌، چرا کفن نپوشیدید و به اسم توهین به عقل و اسلام و راه خمینی‌، به شعارگویی های تند و پرتنش نپرداختید‌؟

اصلا من خودم‌، روح الله الموسوی الخمینی‌، به محمد نوری زاد گفتم‌: برو و عکس مرا پاره کن تا خدا و عقل و تاریخ و آینده به شوربختی جماعتی بنگرند که استعداد خلق یک دروغ ساده را نیز ندارند‌. در کشوری که فراورده های فکری و سیاسی و معرفتی و اجتماعی و فرهنگی امام توسط برجستگان حکومت به شوخی گرفته می شود‌، پاره شدن عکس او احترام به امام است‌.

Tuesday, December 8, 2009

شانزده آذر پس از 55 سال، دوباره متولد شد

شانزده آذر پس از 55 سال، دوباره متولد شد

از کابوسی به کابوس دیگر

9 روز دیگر محرم است!

تاسوعا و عاشورا نیز بعد از 31 سال دوباره متولد می شود؟

16 آذر پشت سر گذاشته شد. حتی اگر هیچ خبر و عکس و فیلمی از دانشگاه ها و خیابان های منتهی به دانشگاه ها در تهران و بسیاری از شهرهای کشور مخابره نمی شد و تنها خبر و فیلم مجاز دیروز برای مخابره آرایش نظامی سپاه و بسیج و شلاق بدست های بسیجی بود نیز کافی بود تا همگان بدانند که دیروز 16 آذری بسیار متفاوت در ایران برگزارشد. چنان متفاوت که در 55 سال عمر 16 آذر سابقه نداشته است. به همین دلیل است که می توان گفت 16 آذر، روز گذشته، با فریاد "مرگ بر ستمگر- چه شاه باشه، چه رهبر" و در زیر پرده ای از دود ناشی از گاز اشک آور و گاز فلفل و نارنجک پرانی های بسیج، یکبار دیگر در ایران متولد شد. پس از 55 سال، 16 آذر هویت واقعی خود را یافت. یعنی فریاد مردم علیه کودتا. مردمی در خیابان و بر بام خانه ها و دانشجویانی در دانشگاه ها. در آذر 1332، دانشگاه تهران یگانه دانشگاه واقعی ایران بود و امروز دهها دانشگاه در سراسر کشور به بزرگی دانشگاه تهران سال 1332 فعال است. در سال 1332 بخش اندکی از تهرانی ها که پس از به خون کشیده شدن تظاهرات دانشگاه تهران از فاجعه با خبر شده بودند سعی کردند خود را به دانشگاه تهران برسانند که فرمانداری نظامی وقت مانع آن شد و تظاهرات در امام زاده عبدالله و هنگام به خاک سپاری سه دانشجوی قربانی، یعنی قندچی، بزرگ نیا و شریعت رضوی ممکن شد. در 16 آذر امسال مردم، بیش و پیش از دانشجویان سینه علیه کودتا سپر کرده اند و دانشجویان بخشی از این پیکره اند. اینهاست آن تفاوت های بزرگی که به تولد دوباره 16 آذر معنا و مفهومی تازه می بخشد. هر دو فریاد علیه کودتا بود. 55 سال پیش علیه کودتای 28 مرداد و اکنون علیه کودتای 22 خرداد. وسعت حضور مردم و مقاومت و آگاهی ملی کنونی را اگر با 55 سال پیش مقایسه کنیم، آنوقت به عظمت 16 آذری که دیروز متولد شد بیشتر پی می بریم.

حکومتی که نمی خواهد این را بفهمد و یا اگر می فهمد، می خواهد با آن مقابله کند، مشت بر سنگ نمی کوبد؟

دیروز دانشجویان و دانشگاهیان پیشتاز بودند و مردم حامی آنها، 10 روز دیگر محرم آغاز می شود و دانشجو و غیر دانشجو، زن و مرد، پیر و جوان، کارمند و کارگر... استقبال از تاسوعا و عاشورائی را آغاز می کنند که می رود تا به تولد دوباره تاسوعا و عاشورای 31 سال پیش بیانجامد. تاسوعا و عاشورائی که شاه را از جا کند و یک سال مقاومت ارتش شاه در برابر جنبش مردم را در هم کوبید. درجریان انقلاب 57 نیز تا رسیدن آن تاسوعا و عاشورای تاریخی سال 57 شاه و ارتش او نیز جنایت کم نکردند.

خونی که ۵۵ سال است می‌جوشد

خونی که ۵۵ سال است می‌جوشد

بازخوانی یادداشتی از محمد ملکی برای 16 آذر

این نوشتار، بازخوانی یادداشتی از محمد ملکی است که برای 16 آذر سال 87 نوشته شده بوده است.

بسم ‌الحق

با نام آزادی، آگاهی و برابری

۱۶ آذر ۳۲ هميشه گرامی باد

محمد رضا شاه که پس از کودتای انگليسی - آمريکايی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با کمک کودتاگران به ايران بازگشت‌، اطرافيان به او گفته بودند مملکت برای ادامه سلطنت و تُرکتازی بی دردسر شما تا سالهای زياد امن و امان است‌،‌ مستبد می پنداشت همه چيز وفق مراد است و همه صداها را خاموش کرده اند و او قادر خواهد بود با قدرت و صلابت تحت حمايت بيگانگان و در يک محيط گورستانیِ شاهنشاهی !! راحت و آرام بخوابد که حافظان نظام بيدارند‌.

اما اين پندار صد روز (۲۸ مرداد ، ۱۶ آذر) نپائيد که دانشگاه و دانشگاهيان پس از ضربه ی ۲۸ مرداد بار ديگر خود را باز يافتند و به پا ايستادند و جنگ بين استبداد و آزادی دگر بار آغاز شد‌. زيرا دانشجويان همه زن و مرد جنگ بودند و وارد ميدان نبرد شدند. اگر چه سلاحشان تنها ايمان به آزادی و برابری بود، آنها به جنگ گلوله برخاسته بودند و اگر چه در اين نبرد نابرابر خون سه آذر اهورايی (احمد قندچی‌، مهدی شريعت رضوی و مصطفی بزرگ نيا) صحن دانشکده‌ی فنی دانشگاه تهران را رنگين ساخت، اما اين خونی بود که درخت آزادی را بارور ساخت و خواب ديکتاتور و اطرافيانش را برآشفت و تا امروز از جوشش باز نايستاده است.

۵۵ سال پس از واقعهی کشتار دانشجويان به دست شاه و عواملش‌، شعار مبارزه با استبداد هرگز فراموش نشد و اگر در سال ۱۳۴۱ دانشجويان بر سردر دانشگاه تهران شعار «اصلاحات آری‌، ديکتاتوری نه» را نصب کردند، با اين شناخت بود که استبداديان آنگاه که برای حفظ بقا اقتضا کند، خود را زير شعارهای مردم پسند‌پنهان می‌کنند و دم از اصلاح و اصلاحگری می‌زنند. غافل که اين ترفند کارساز نيست و چهره کريه استبداد از پس ماسک اصلاحگری عيان می‌شود. شاه ۲۵ سال تلاش کرد تا کشتار ۱۶ آذر را از يادها ببرد و اين روز (روز دانشجو) را دانشجويان و مردم به فراموشی سپارند، اما غافل که خون را می‌توان به‌ظاهر شست و دارها را برچيد، اما آثار آن ابديست و پاک‌ناشدنی‌.

۲۵ سال تلاش استبداديان برای کمرنگ کردن (روز دانشجو) نه تنها به جايی نرسيد که انسان‌های والائی چون گلسرخی، پويان، احمدزاده‌ها، شعاعيان و حنيف‌نژاد و جزنی و ... از دل دانشگاه برخاستند و خواب ديکتاتور را به کابوس تبديل کردند و ديديم در پايان عمر شاه، مردم دانشگاه را سنگر آزادی نام نهادند و از اين سنگر دودمان استبداديان را به باد دادند و از خونِ شهدا پاسداری نمودند و هرگز از شعار «مرگ بر ديکتاتور» و «زنده باد آزادی» کوتاه نيامدند.

اما برای دانشگاهيان مهم اين نيست که چه کسی و در چه کسوتی استبداد پيشه می‌کند: شاه يا شيخ. می‌بينيم پس از سقوط رژيم شاهی‌، دانشجويان پرتوان‌تر و مقاوم‌تر در برابر استبداد دينی ايستادند و با درس آموزی از حادثه ۱۶ آذر سال ۳۲ و يورش‌های وحشيانه ديگری که در زمان شاه به دانشگاه‌ها صورت گرفت، هرگز شعار «مرگ بر ديکتاتور و زنده باد آزادی» را فراموش نکردند و ۲۵ سال دوران شاهی را به ۳۰ سال دوران شيخی پيوند زدند تا دانشگاه پايگاهی باشد برای مبارزهی هميشگی با استبداديان.

عبرت آموز است که اگر شاه در آن ۲۵ سال استبدادگری جرات نکرد دانشگاه‌ها را برای مدت طولانی بر روی دانشجويان و استادان ببندد، نظام ولائی بيش از يک سال و چند ماه (اسفند۵۷ - ارديبهشت۵۹) نتوانست دانشگاه مستقل و آزاد و معتقد به اداره شورائی و تکثرگرايی و آزادی عقيده و منتقد را تحمل کند و کوشيد ابتدا پرچم «آزادی و تحقيق» را به پرچم «تسليم و تقليد» تبديل نمايد‌. (وحدت حوزه و دانشگاه)

وقتی اين ترفند را شکست خورده ديد، به روی دانشگاهيان شمشير کشيد و با نام انقلاب فرهنگی و اسلامی‌کردن دانشگاه‌ها برای نخستين بار در تاريخ دانشگاه به مدت چند سال دانشگاه‌ها را با يک کودتا به روی دانشجويان و استادان بست و هزاران دانشجو و استاد را به زندان و شکنجه و اعدام سپرد و در تابستان سال ۶۷ کثيری از دانشجويان مجاهد و مبارز را حلق آويز کرد. با اين پندار که با قطع درخت تنومند آزادی و ويران سازی سنگر آزادی، ‌استبداديان بتوانند با خيال راحت بکار خود ادامه دهند.

غافل که اين درخت ريشه در عمق خاک دارد و بزودی جوانه های نو و شاداب آن سر از خاک درخواهد آورد و با شتاب تبديل به شاخه‌های بارور خواهد شد و سر بر آسمان خواهد سائيد و چنين شد که امروز شاهديم. باری آن درختی که روز ۱۶ آذر سال ۳۲ در دانشگاه تهران ببار نشست، ريشه‌اش تا اقصا نقاط ايران گسترش يافت و هر روز از نقطه‌ای سر از خاک بر می‌آورد و رشد می‌کند و ببار می‌نشيند.

اگر ديروز به زندان کشيدن و شکنجه و کشتار دانشجويان توانست به ويرانی اين سنگر بيانجامد‌، امروز هم به زندان فرستادن دانشجويان دانشگاه علامه و دانشجويان پلی تکنيک، دانشجويان دانشگاه شيراز و ... می‌تواند مانع مبارزهی دانشجوئی و طنين فرياد «مرگ بر استبداد و مستبد»، «دانشجو می‌ميرد‌،‌ ذلت نمی‌پذيرد» و «ما زن و مرد جنگيم‌، بجنگ تا بجنگيم» گردد‌.

استبداديان مطمئن باشند خواب آشفته آن‌ها را شعارهای آزادی‌خواهانه و برابری‌طلبانه دانشجويان آشفته‌تر خواهد ساخت و پيروزی حق بر باطل فرمان تاريخ است.

درود بر دانشجويان اسير، ستاره دار، اخراجی و احضاری و محروم از تحصيل؛ سلام به نگهبانان سنگر آزادی؛ پيروز باد آزادی و برابری.

سوء قصد به خانم زهرا رهنورد در روز ۱۶ آذر

سوء قصد به دكتر زهرا رهنورد در روز ۱۶ آذر

دکتر زهرا رهنورد ، استاد دانشگاه تهران و همسر میرحسین موسوی صبح امروز حدود ساعت ۱۱ در دانشگاه تهران مورد سوء قصد چند زن که خود را بسیجی معرفی می کردند ، قرار گرفت.

به گزارش کانون زنان ایرانی،دکتر رهنورد ، استاد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در محوطه دانشگاه دانشکده هنرهای زیبا برای بزرگداشت روز دانشجو آماده می شد که مورد این تهاجم قرار گرفت.

به گفته یکی از شاهدان عینی این ماجرا وقتی رهنورد از این زنان پرسید که چرا مرا تعقیب می کنید آنها مدعی شدند که برای محافظت از رهنورد امده اند. رهنورد به انها گفت: شما از صبح تا کنون مرا رها نکرده اید و تا دفترم و هر جا که رفتم مرا تعقیب کردید.رهنورد رو به انها گفت من به شما می گویم که من از سر تا پا سبزم و شما هم برای ممانعت از حضور من به اینجا امده اید.

این گفتگو نهایتا به درگیری لفظی و اهانت سردسته این زنان به رهنورد منجر شد. زن سردسته به رهنورد گفت به من بگویید افکارتان قبل و بعد از انقلاب چه بوده است؟

این شاهد عینی ادامه می دهد:” رهنورد به آنها گفت شما بازجو هستید و یا به قول خودتان محافظ که آن زن گفت تو از ما می ترسی. پاسخ رهنورد این بود که جز از خدا از هیچ کس نمی ترسم و اگر مرا تکه تکه کنید و به قبر بسپارید جز صدای سبز آزادی و دمکراسی صدایی نمی شنوید.”

به گفته این شاهد عینی سردسته این زنان به زور وارد ساختمان مرکزی دانشکده هنرهای زیبا شد که نهایتا با دخالت حراست دانشگاه زهرا رهنورد توانست از ان محوطه دانشگاه خارج شود.

گویا همان جریانی که در دانشگاه آن جنجال را به پا کرده بود رهنورد را تعقیب کرد و در میانه خیابان وصال در حالی که او سوار ماشین حراست دانشگاه بود گاز فلفل را از فاصله ۲۰ تا ۲۵ سانتی بر صورت او پاشیدند که منجر به تنگی نفس و نابینایی موقتش شد. در آن لحظه اهالی و مغازه دارهای اطراف هرکدام به نحوی نسبت به نجات او اقدام کردند.

بر اساس گزارش های رسیده حراست دانشگاه تهران سعی کردند رهنورد را با حال بسیار بد از محاصره شدید نیروهای امنیتی خارج کنند.

طبق اخبار رسیده وضعیت ریوی و بینایی رهنورد به دلیل اینکه گاز فلفل از فاصله بسیار نزدیک به صورت او پاشیده شد بد گزارش شده است.

Monday, December 7, 2009

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در دیدار با چهار تشکل دانشجویی در مشهد

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در دیدار با چهار تشکل دانشجویی و در آستانه ۱۶ آذر تاکید کرد:

درست نبود که بسیج و سپاه در مقابل مردم قرار داده شوند

رئیس مجلس خبرگان رهبری که به دعوت آیت‌الله واعظ طبسی به مشهد سفر کرده بود در دیدار چهار تشکل دانشجویی و در آستانه ۱۶ آذر تاکید کرد که «از شرایطی که در کشورمی گذرد راضی نیستم و مناسب نیست قشر نوپا و نخبه از نظام جدا شود.»

وی با بیان اینکه همیشه با افراط و تفریط مخالف بوده ام ادامه داد: "اگر اعتدال در جامعه حاکم باشد بسیاری از مسائل قابل حل است. اما همیشه یک جریان افراطی گاهی در راست و گاه در چپ نمی گذارد مسائل حل شود در حالی که اکثریت جامعه ما اعتدال را می خواهد. بنده ساکت نیستم ولی اکنون در شرایطی قرار داریم که حرف زدن تحمل نمی شود و سخن گفتن ما برای جامعه مفسده دارد. وی با اشاره به نماز جمع خود در پس از انتخابات افزود:بنده دیدگاه خودم را در نماز جمعه که اقامه کردم گفتم که آن هم مبنایش قرآن است‌ انقلاب ما براساس اسلام و قران بوداما برخی اصولگرایان این صحبت ها را قبول ندارند وفکر می کنند رای مردم زینتی است‌."

به گفته هاشمی پیامبر اکرم زمانی به حضرت علی فرمودند که شما حق ولایت از طرف خدا داری و لی اگر مردم قبول نکردند تو خودت را تحمیل نکن. امام خمینی (ره) هم مدام تاکید داشتند اگر مردم جمع شدند ما می توانیم کاری کنیم‌. هاشمی سپس گفت: "بعد از ۱۵ خرداد هم که رژیم پهلوی مردم را قتل عام می کرد بعضی ها پیشنهاد حمله های مسلحانه را دادند ولی امام نمی پذیرفتند. مردم بودند که انقلاب را پیروز کردند. درجنگ هم اگر مردم نمی آمدند ارتش شکست می خورد‌."

هاشمی با اشاره به رفراندم قانون اساسی جمهوری اسلامی در پس از پیروزی انقلاب گفت: "در الجزایر ۲۰ سال بعد این کار انجام شد. ضمن اینکه تمام ارکان حکومت در جمهوری اسلامی مستقیم و غیر مستقیم توسط مردم انتخاب می شوند. مردم ایران معتقد و مسلمانند اگر ما را می خواهند حکومت می کنیم و اگر نمی خواهند می رویم."

وی در پاسخ به دانشجویی درباره اینکه از نظر شما در انتخابات تقلب شده است یا نه گفت‌: "دوستان قاطع می گویند تقلب شده ولی من گفتم تردید دارم. اما بعدا به من خرده گرفتند چرا چنین حرفی زده‌ام. معتقدم راه درست آن بود که به تردید‌ها جواب دهیم لذا با توجه به تجربه ۵۰ ساله‌ام پیشنهاد کردم زندانی ها آزاد شوند و از آسیب دیدگان دلجویی شود. ما برای همه چیز قانون داریم البته خیلی از قوانین نیازمند اصلاح است اما اگر همه همین قانون را بپذیرند و به آن عمل شود مشکلات قابل حل است."

هاشمی با اشاره به حوادث پس از انتخابات ادامه داد: "حکومت پول دارد. نیرو دارد می تواند در خیابان آدم جمع کند ولی گروه مقابل یک عده استاد‌، دانشجو، کارگر‌، مدیر و صنعت‌گر هستند و درست نبود که بسیج و سپاه در مقابل مردم قرار داده شوند." وی درپاسخ به اینکه آیا در زمان ریاست جمهورش رسانه‌های جرات نقد داشتند یا خیر افزود: "بحث این دولت و آن دولت را ندارم اما روزنامه سلام در دوران ما تقریبا هر روز همه چیز ما را زیر سوال می‌برد ولی من چیزی نمی‌گفتم‌."

هاشمی در پاسخ به دانشجویی که سوال کرد آیا تلویزیون پس از انتخابات می‌توانست ادعاهای ساختار شکنانه را پخش کند گفت: "حرف بنده آن بود که در چارچوب قانون دیدگاه‌ها مطرح شود. این حرف‌های که آن‌ها زدند مال بعد از دعواهایی دوران انتخابات بوده است. اطلاع رسانی امروز مثل سابق نیست هر حرف کوچکی که زده می شود سریع منتشر می‌شود. آیا این خوب است که مردم اخبار خود را از ماهواره‌ها بگیرند و بعد هم این مسائل به نام امام و اسلام تمام شود. در حال حاضر خبر ها به وسیله رسانه های اجنبی زودتر به دست مردم می رسد تا رسانه های خودی‌."

رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام سپس تصریح کرد: سانسور در جامعه ما جواب نمی‌دهد‌. اگر رسانه‌ها آزاد باشند و مردم قانع شوند ودیگر به خیابان نمی‌آیند. نظر من این بوده است که صاحب نظران بیایند بحث کنند وموارد مورد اختلاف را در مناظره ها به بحث شود تا مردم گوش دهند و تصمیم بگیرند.جامعه ای که سه چهار میلیون دانشجو دارد را نمی شود با فریب اداره کرد."

هاشمی با اشاره به حضور چشمگیر زنان در دانشگاه‌ها گفت: "در تجمع‌ها و تظاهرات نمی‌شود با خشونت با زنان برخورد کرد و ترس من این است که این تجمع‌ها به جمع خانم‌ها هم سرایت کند. امروز اکثریت جامعه ما استدلال را می‌پذیرند، مشکلی که من غصه می‌خورم این است که چه دولت و چه برخی مبلغان خام هر حرفی می‌زنند همه را به پای رهبری می‌گذارند‌."

وی با اشاره به وجود زندانیان سیاسی اظهار داشت: "این زندانیان سیاسی پای چه کسی است؟ سپاه می گوید ما پیرو رهبریم اما فرمان را هر جور که دلشان می خواهند اجرا می کنند نه آن جور که رهبری فرمودند. این صف بندی به مصلحت نیست. این گونه که به ما اخبار می‌رسد گروهی در دانشگاه معترض به نتایج انتخابات هستند. اینکه وزیر که به دانشگاه می رود نمی تواند سخنرانی کند این نشان دهنده آن است که لابد چیزی شده است. ولی این مسائل با شعار و اهانت حل نمی شود."

هاشمی درباره منصوبین به خود گفت: "مهدی ما خارج از کشور است و خیالش از پرونده‌هایش راحت است چون درباره او دیوان محاسبا‌ت‌، وزارت نفت و وزارت اطلاعات دو سال کار کردند و گفتند مبرا است. ضمن اینکه هیچ دادگاهی او را احضار نکرده و او هر وقتی که لازم باشد می تواند بیاید ولی تاکنون لازم نشده است‌. فعلا هم دارد دکترایش را می خواند. در ماجرای استات اویل هم پول بین خودشان رد و بدل شد و پشت قضیه اسرائیل بود که می‌خواست ما را خراب کند."

هاشمی درباره نقش فرزندش در جریان انتخابات هم تاکید کرد: "مطمئن هستم مهدی در این انتخابات هیچ دخالتی نداشته است. او تنها کاری که کرده این بوده که تجربه خودش در مورد کمیته صیانت از آراء را در اختیار دیگر دوستان قرار داد."